سلام دخترا بیاین داستان واقعی آوردم از زندگی خودم😎
من ۱۵ سالم که بود یروز عروس داییم اومد پیشم و گقت نظرت درباره پارسا( پسردایی دیگم برادرشوهر خودش) چیه؟
دقیقا همسن من بود و همبازی بچگیم ..منم کلا منظورشو نگرفتم😂 گفتم پسر خوبیه🤣🤣
اونم گفت که عه تو هم خوشت میاد ازش ؟
گفتم چطور؟ گفت که پارسا با من صحبت کرده که من الهه رو دوست دارم و میخوام بهش بگم ولی نمیتونم بهش بگم پس تو بهش بگو و نظرش رو درباره من بپرس ..و ازش سوال کن که تا چند سالگی میتونه واسم صبر کنه که بیام خواستگاری 😐😂
آقا ما هم ته دل که خوب پسر داییم بود خوشم میومد ازش ولی کلا سرمون تو درس و اینا بود..حتی همین رو به همون عروس داییم هم گفتم..اونم گفت فرض کن اومده خواستگاریت جوابت چیه؟ من هم گفتم نظر خانوادم نظر منه😐🤣
اونم گفت که فرض کن خانواده راضین نظر خودت مثبته؟
منم دولا پهنا جواب دادم و اینا ..ولی خیلی پیگیر بود!
بالاخره جوابه نیمه مثبت رو به حساب خودش از من گرقت..پسر داییم هم یکارای عجیبی میکرد مثلا با من سلام علیک نمیکرد😏😐🤣 من میرفتم تو اتاقی که اون و دو سه نفر دیگه بودن از فامیلا اون میومد بیرون و از این جور کارا..
رسید به ۱۸ سالگی و آقا پسر خالم که ۲۶ سالش بود و همچی تموم اومد خواستگاری من. قد بلند و چشم رنگی و فوق لیسانس.. مامانم که خیلی دوسش داشت فقط میگفت سن من کمه که اونم بابام راضیش کرد منم واقعا فکر نمیکردم پسرخاله بیاد خواستگاری من نکه من بد باشما نه! یجور به نظر میومد که خالم دنبال عروس خیلی خوشگل میگرده..منم که اعتراف میکنم معمولیم..بالاخره ازدواج کردم و بسیار هم راضی😅
اینم بگم که پارسا گفته بود اگه به هر دلیلی بهم نرسیم من اصلا ازدواج نمیکنم 🥲.
حالا بعد ۷ سال از اون ماجرا داییم پاپیش گذاشته برای خواستگاری خواهرم 😐 برای پارسا..
حالا نمیدونم بخاطر این اومده که مطمئنه جواب منفی میشنوه چون میدونه خواهرم خبر داشته از قضیه ..یا کلا تربیت مامانمو میپسنده؟ 🤣🤣نظر شما چیه؟