👀
نمیشه گفت💔
اصرار به مادرم برای فروش خونه پدری بعد دو سال آوردمش شهری که ساکنم نتونست کنار بیاد برگشت 😔😔😔
در عالم بچگی یه عاشقی مسخره رو تجربه کردم...
برای داشتنه طرفم خیلی غلطا کردم..
خودم بدرک... طرفمو و دوستشو خیلی آزار دادم...
واقعیت یه کاری کردم که هم بعضی وقتها به خاطرش عذاب وجدان می گیرم هم بهترین کاری بود که در حق خودم تو این زندگی کردم
نمیتونم بگم
نمیشه بگم😶
الان خبرکشی کردم
کلا نخود تو دهنم خیس نمیخوره
خب کشم
دعوا کردن دخترم
بخاطر مسائل مالی و خانوادگی و بی کاری همسرم یه دوره خیلی تو فشار بودیم، خیلی عصبی و کم حوصله بودم، خیلی دعواش میکردم
به جای همکلاسیم دفترمو امضا کردم معلممون دعواش کرد گفت مکه نگفتم امضا نکن😂 امضاشو جعل کردم در واقع
یبارم بهش انگ زدم که کاردستی مو اون خراب کرده😂
محدثه جان حلالم کن من فقط زورم ب تو میرسید 😆
هزار بار لعنت خدا به من دو بار پسرمو و یک بار خواهرمو بد زدم تا حالا ...
بچگی با هرکی دعوا میکردم یا دشمنی داشتم دمپاییش مینداختم جوب میبرد🚶🏻♀️
ازدواج..
این ک ما وقتی ازدواج میکنیم.. فقط شوهر نیست.. در آینده پدر بچه هامون هم میشه... پدر و مادرش پدربزرگ و مادر بزرگ بچه هامون هم میشه.. پس باید حسابی دقت کنیم و احساسی تصمیم نگیریم
شوهرم خوبه.. ولی اگه دقت می کردم بهتر هم میشد.
موهای جاریمو آتیش زدم
یبار با بابام سر یه موضوع کوچیک بحث کردم خیلی سادههه منم قهر کردم رفتم تو اتاق هرچی صدا کرد جواب ندادم
پدرم زنده اس ولی اونقدرررررر بابت اون لحظه عذاب وجدان دارم ک خدا میدونه
