دلم خیلی شکسته با اینهمه بلایی سرم اوردن هنوز بیخیال نمیشن

سلام دلم خیلی شکسته خیلی تو عقد باردار شدم ناخواسته شوهرمو و خانوادش گفتن باید سقط کنی ما شرایطشو نداریم بخوایم خونه بخریم و عروسی بگیریم خانواده من گفتن ک سقط نکنین گناهه به راحتی سقط نمیشه ما هیچکاری نمیکنیم مسئولیت پا تو و خانوادت اگر یه تار مو از سر بچمون کم بشه خود دانید و بحثشون بالا گرفت با شوهرم  شوهرمم ول کرد رفت گفت بمون بچه رو بزرگ کن من از شماها بدترم بعد سه روز یه نفرو اورد قرص گذاشت که سقط بشه ولی سقط نشد  اول گفتن رشد کرده ولی امروز گفتن باید کورتاژ کنی مرده تا دوهفته همش فوش میداد که خانواده فلان فلانت و...  که یه روز خیلی فوش میداد به مادرش پیام دادم که به مسرت بگو دهنشو ببنده به  مادر من فوش بده برمیگرده به خودت به پدرم فوش بده برمیگرده به پدر خودش اونم گفت اشغال تر از خودت نیس همنشینی با تو روش اثر کرده منم گفتم معلومه از پیامایی که  به برادرشوهرت و شوهرت میدادی خبر دادم معلومه تربیت از کی یاد گرفته پیام داد ک برو گندی زدی جمع کن و اینا دیگه جوابش ندادم بعد به شوهرم گفتم من دیگه سقطش نمیکنم اونم گفت ناقص میشه بعد دو هفته  اومد گفت وقت گرفتم پیش یه دکتر رفتیم بعدم حرف زدیم ولی سرد بودیم ولی خب در ارتباط بودیم کلا احوالی میپرسید یه روز درمیون میرفتم ازمایش خودم پنجشنبه ای شوهرم اومد رفتیم دفترچه بیمه درست کنیم بعد رفتیم بیرون تا شب حرف زدیم اون گفت ادم یه وقتایی اشتباه میکنه و اینا منم چیزی نگفتم جمعه ام بردتم سرم زدم بعد همون موقع مادرشوهرم پیام داده اسکرینشو میزارم ولی تو مسدودیا بود من ندیده بودمش امروز رفتم دکتر گفت کورتاژ باید بکنی بعد یهویی رفتم تو پیامای مسدود شده دیدم چه پیامی داده خیلی دلم شکست اخه من چیکارش کردم دو هفته از اون پیامای اول گذشته بود  که دوباره پیام داده به شوهرمم گفتم دیگه یه لحظه ام باهات زندگی نمیکنم گفت تقصیر من چیه گفتم تو ادم بی عرضه و بی مسئولیتی هستی دیگه نمیخوام باهات زندگی کنم و بلاکش کردم  چرا خدا تقاصشونو نمیده بچمو ازم گرفتن حالا بهم بد میگه