سلام خانوما کسی اینجا تعبیر خواب بلده ؟ باید ازاول بگم ما کلا سه تا خواهر برادر بودیم با مادرم پدرم رو تو سن پنج سالگی از دست دادم مادر دست تنها با حقوق معلمی پدرم مارو بزرگ کرد برادرم متول ۶۰ بود من ۶۱ و خواهرم ۶۴ برادرم از بچگی بیماری کبد داشت جوری که تو سن هفت سالگی دکترا جوابش کردن تو بیمارستان مادرم کلی ندرو نیاز کرد و گریه زاری با یه معجزه برادرم حالش بهتر شد تاسن ۳۹ سالگی خلاصه برادرم ۲۳ سالش بود ازدواج کرد و دوتا دختر داشت خانومش خیلی اذیت کرد با بلند پروازیاش با این که برادرم خیلی حمایتش میکرد تمام دارو ندارشون رو از دست داد برادرم خیلی عصبی میشد حرص میخورد تا این که حالش بد شد و بیمارستان بستری شد و پیوند کبد شد همسرش ازش مراقبت نکرد گفت من میخوام برم سر کار نمیتونم مریص داری کنم مادرم ازش مراقبت کرد من و خواهرم و همسرامون هم دنبال داروهاش و کاراش میرفتیم مامانم خیلی زحمتش رو کشید ولی متاسفانه درست موقعی که هممون از خوب شدنش خوشحال بودیم یه شب حالش بد میشه میبریمش بیمارستان سه بار سکته میکنه و فوت میکنه از اون روز حال هممون خیلی بده مخصوصا مادرم مادرم خیلی دوست داره بیاد تو خوابش دو بار اومده همیشه هم باهاش مهربونه ولی باهاش حرف نمیزنه دلیلش رو نمیدونیم منم خیلی خوابش رو میدیدم حتی حالش رو تو اون دنیا ازش پرسیدم خوب بود فقط انگار نگران بچه هاش بود خلاصه این که دوشب پیش مامانم خیلی یاد برادرم میکنه و شب موقع خواب خیلی براش گریه میکنه تو خواب میبینه عروسی خودشه یعنی مادرم. میگه تو خواب اینقدر خوشحال بودم و اینقدر خوشگل شده بودم که حدو حساب نداشت میگفت کل فامیلای پدرت تو عروسی بودن خیلی عروسی با شکوهی بود جوری که تا حالا همچین عروسی ندیده بودم میگفت همه بهم کادو دادن میگفت دیدم یوسف یعنی برادرم ومد شلوار مشکی و پیراهن سفید بایه شال سبز دور گردنش بود میگفت نور شالش افتاده بود رو صورتش صورتش رو نورانی کرده بو اونم بهم کادو داد ولی باهام حرف نزد میگفت عروسیم بود ولی شوهر نداشتم یعنی دامادی نبود میخواستم ببینم تعبیر این خواب چیه ؟