من از دیشب اومدم خونه بابام چون شوهرم رفته مسافرت کاری تا دو سه روز دیشبم گیتار خریدم خونه بابام البته بدون اطلاع شوهرم قراره بذارمش خونه بابام استفاده کنم چون خودش اجازه نمیده ولی من خیییلی عاشق گیتارم.
حالا خواب دیدم با مامانم و داداشام رفتیم خونه خودم دیدم خونم خیلی تمیز شده تعجب کردم موقعه وارد شدن یهو مادر شوهرم زد به کمرم صدام کرد برگشتم بهم گف من خونتو اینقدر تمیز کردم داشتم دنبال یه چیزی هم میگشتم گفتم چی گف تویِ خونتون یه طلسمی هس ک با مرده درست کردن خیلی خطره باید تو خونه خیلی زود پیداش کنیم یه کسی انداخته گف اگ بمونه زندگیت اینطور میمونه و خیلی بدتر میشه .. من انگار یه حسی داشتم ک بهم میگف واقعیته و میگفتم پس از اینه ..
گذشت یه چیزایی پیدا میکردیم پاره پوره میکردیم ولی اصلی رو پیدا نکردیم.. تا شوهرم اومد دقت کردم داداشم گیتار با خودش آورده سریع قایمش کردم شوهرم شک کرد .. اونجا جاریم و دختر عموش بودن دختر عموش خیلی دختر خوبیع خوش صحبت و اجتماعی بهش گفتم بگیر با خودت ببر دستت باشه شوهرم بدونه واسه خودته موقعه ایی ک هم شوهرم ازش سوال کرد این چیه و یا مال کیه خوب پیچوند خوشحال شدم تو خواب 😂
یعنی چی 😐