پارسال تابستون بیرون بودم تو بازار یه خانومه با شوهرش و دخترش داشت رد میشد من وابساده بودم کنار یه مغازه داشتممیدیدم اینارو بعد اونورم چندتا پسر نشسته بودن فک کنم یکیشون ب خانومه تیکه انداخت بعداین زنه زود ب شوهرش گفت اونم رفت با پسره دعوا یهو پسره یه چاقو زد وسط سر مرده صورتش پرخون شد بیچاره دخترش اینقد ترسیده بود گریه میکرد زنشم هی جیغ میزد 😐
پسره معلوم بود ازین شراس اگه یهو ا.ن وسط یه قتلی میشد چی .
اون پسره ول کنم نبود مردم بزور گرفتنش هی داد میزد میگفت خپب کردم بهش گفتم اصن یه وضعی بود
بعضی وقتا واقعا نباید یسری چیزا رو گفت یهو یه اتفاق بزرگ وبدی میوفته ک جای جبرانم نیس