بابام بهم گفت براش تخم مرغ آب پز بکنم
گذاشتم براش
ولی گفت فقط نکشنه
روی شعله بزرگ گذاشتم..
بعد اومده کلی تحقیرم کرده فحاشی میکنه میگم همش سرت تو این گوشیه خدا شاهده از ساعت ۴ تا ۷ داشتم درس میخواندم.. ولی.. کو چشم که بیینه
خواستم برم تو اتاق آنقدر حالم بد شد میگه گمشو بیا تو سالن تا یه زر میزنم فرار میکنه
خدا شاهده آرزو دارم یه کار اشتباه انجام بدم بیاد با آرامش صمیمیت آگاهم کنه این کار درستشه :)چقدر من بدبختم