امشب خیلی دلشکسته شدم باقالی فروشی که زیر نور فانوس کنار چرخش نشسته بود ، وانتی که کنار خیابون وایساده بود شاید ۵ ، ۶ کیلو پرتقالش مونده بود نهایت میشد ۱۰۰ تومن ، دستفروشا ، مردایی با خرید های جزئی خوراکی ، دلم آتیش گرفت بخدا . پیر شدم و شادی واقعی تو چشمای مردم ندیدم.
🥺🥺🥺🥺
این سرزمین یه زندگی معمولی بهمون بدهکاره:)💔
روزگار غریبی ست
من از فکر و ناراحتی خوابم نمیبره
بخدا که دل و دماغ هیچی رو نداریم
دوتا از همسایه هامونم تنها بودن یه خانوم با سه پسر مریض و شوهر پیرش ک پرستار چهارتا مریضه آرزومه تو خونشون صدای شادی بیاد شفا بیاد لطفا همه براشون دعا کنید
و خانوم مسنی ک دوتا پسر داره هر کدوم ازدواج کردن و زنهاشون نمیزارن با مادره در ارتباط باشن تو خونه تنهاس قلبم هزار تیکه هست براشون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
