از مهر تا حالا هزار و یک مشکل برام پیش اومده. مشکلاتی که از نظر بعضیاتون ممکنه خیلی بزرگ باشه و از نظر بعضیهای دیگه هم، در برابر مشکلاتی که خودشون دارن، خیلی کوچیک و کماهمیت.
مسائل دیگه هم که درد مشترک همهمونه، بماند!
با این وجود، الان توی تاریکی یک اتاق نشستهم و دارم فکر میکنم که چقدر خوشبختم. اشکال نداره که این مدت سخت گذشت و داره سخت میگذره. میدونم قراره درست بشه. شک ندارم آینده فقط و فقط نور و روشناییه. إن شاء الله برای همهمون...
تا دیدم کلاسهای دانشگاه آنلاین شد، از تهران فرار کردم اومدم بابل. چند روزی هست که اینجام. جای همهتون خالی. بهشته، بهشت.
آرزو میکنم دلهای همهتون پر از امید باشه امشب.