بچها خواهرم از بچگی زندگی سختی داشته توی سن ۱۷ بزور شوهر میکنه الان شوهرش ی آدم بددل و بد دهنه و دست ب زن داره صبح میره شب میاد خونه
تا بحال نشده اینو یبار ی کافی شاپی جایی ببره
خانواده شوهرش بدتر
و اینو طرز فکر اونا با خواهرم خیلی فرق میکنه اینا همش خواهرم رو عذاب میده میبینم ک داره ذره ذره آب میشه و پیر
بر عکس اون من زندگیم نرماله
عذاب وجدان دارم میگم نکنه حسرت بخوره ک چرا شوهر من اینجوریه شوهر اون ...
از طرفی کاری ازم ساخته نیس (نمیتونه طلاق بگیره ب هزار علت)
اون همش ب همه میگ خواهرم منو درک نمیکنه آدم نمیتونه باهاش درد و دل کنه
در حالی ک من همیشه ب حرفاش گوش میدم وقتی ناراحته شاید بروش نیارم ولی توی دلم از اینک نمیتونم براش کاری کنم خیلی ناراحتم ب شدت ..جونم ب جونش وصله
ولی اون همیشه احساس تنهایی مطلق داره
چیکار کنم