زمان دبیرستان یکی از هم کلاسام دخترخوبی بودهمش میخندید.برای کوچکترین حرفی یاچیزی ازته دل میخندید اعتمادبه نفسش خیلی بالابود.ناراحتیش به یک دقیقه نمیکشید صاف راه میرفت سینه میگرفت موقع راه رفتن😁موهاش رو از بالا بایه کش محکم میبست.تمام لباسهای خونگیش هم قرمز بود. انشالله همیشه خوش باشه.منم همیشه دوست داشتم مثل اون شادبودم اما کوچکترین ناراحتی ومسئله ای را برای خودم مثل کوه بزرگ میکنم دست خودم نیست کاش کمی بیخیال بودم😥