ما دوتا کنسول داریم شیشه ای و بزرگ
مثل بوفه تقریبا که توش وسایل می چینن
بعد یه قسمت پرت خونست که ما اصلا اونجا نمی خوابیم
خالم سنش خیلی زیاده
مثل مامانم می مونه
یعنی یه جورایی مامانمه😁
وقتی من خواب بودم اومده با کمک دخترش جا به جاشون کرده
به جای اون کنسولا اومده مبل گذاشته
یعنی هفت هشت تا صندلی کنار هم چیده بغل دیوار
بوفه هارو هم گذاشته پشت میز ناهار خوری
پشت دیوار اصلا دیده نمیشد
گفتم زشت شده به خدا بوفه باید تو دید باشه
نه پشت میز ناهار خوری
همه ی مبلا کنار هم ردیف بغل دیوار زشته خب
گفتم کاش می پرسیدی بعد جا به جا می کردی یا می زاشتی بیدار شم
شروع کرد داد بیداد
که تو نمی فهمی ما قدیمیا می دونیم
اگه زلزله بیاد اینا میفته رو بچه هات
دستم بشکنه الهی بمیرم که برا شماها کار نکنم
خدا من لعنت کنه
گفتم چرا شلوغ می کنی خب اول می پرسیدی بعد انجاممی دادی
دیگه او کلی داد و بیداد منم
داد زدم گفتم خب چرا نمی پرسی از ادم که اینکار درسته یانه
زحمت الکی می کشی
شوهرم می دونم اگه میومد می گفت زشته لج می کرد خودش تغییرش نمی داد
بهشون گفتم تو رو خدا عوض کنین بیاد داد و بیداد می کنه ببینه
چون واقعا زشت بود
بعد گفت ان شاالله همین اتفتق بیفته تا بفهمی ما قدیمیا حرف بیخود نمی زنیم
یعنی بچه نفرینش می گیره؟
زلزله بیاد بیفته رو بچه هام
اخه حرف زور می زد
ما اصلا اون قسمت نمی خوابیم😪😔😭
همیشه زور میگه
کسی امباب میلش نباشه پشت سرش غیبت میکنه