منم دقیقا توی همین وضع بودم، من عاقلانه تر فکر میکردم اون احساسی تر، و چون فوقالعاده از خودش مطمئن بود منو امیدوار میکرد به موندن
وقتی اومدن خواستگاری خونوادم ناراضی بودن 5 سال اومد و رفت تا راضی شون کرد، الان همه ازش تعریف میکنن یجوری مهرش به دل همه نشسته که خودم باورم نمیشه یه روزی همه باهاش مخالف بودن
اگر ارزش صبر کردن داره صبر کن، پسر خوب کمه، همیشه همسرم میگفت ما چند ساله باهمیم این همه همو شناختیم من دیگه نمیتونم به کسی اینجوری علاقمند شم، واقعا هم راست میگفت
بازم میگم گلم این تجربه منه شاید شما صبر هم کنی چیزی عوض نشه، بازم شرایط رو بسنج بهترین تصمیم رو بگیر