🌷کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه میکرد.
🍀 زنی... درحال عبور او را دید.
او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت مواظب خودت باش.
🌷کودک پرسید ببخشید خانم شما خدا هستید؟
🌸 زن لبخند زد و پاسخ داد:
نه من فقط از بنده های خدا هستم.
🌷کودک گفت: میدانستم با او نسبتی داری!
***صدها فرشته بوسه بر آن دست می زنند/
کز کار خلق یک گره بسته وا کند******