بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دقیقا فردا روز هفتمه که عمل کردم ...من نیمه فانتزی به سبک وی خواستم ازش ..منم یک بار فقط برای مشاوره رفتم و کارشو از نزدیک همون موقع دیدم که خوشم اومد و هیچ جای دیگه هم نرفتم .. منشی گفت یکم اذر وقت عملمه ولی چون هفت شب بود من کنسل کردم گفتم راهم دوره و دکتر ممکنه خسته باشه گفتم حتما تایم روز میخوام و برای شونزدهم ده صبح وقت داد
پروردگارا من به خیری که سویم بفرستی سخت نیازمندم !!!
روز عمل ساعت ده مرکز جراحی شفا بودم .. قبل من یک نفر دیگه هم عمل داشت ..پرونده رو کامل کردن برام گقتن صبر کنم ،،لباس دادن .. ساعت دوازده و ربع با پرستار رفتیم طبقه بالا .اول سوال پرسیدن که سابقه جراحی، لنز و گیره و کش و..نداشته باشم..بعد یکی اومد عکس از تمام رخ و نیم رخ و .. گرفت .. بعد رفتم اتاق دیگه دراز کشیدم ..دکتر اومد بهم گفت چه مدلی میخوام منم حرفمو گفتم ..بعد دکتر بیهوشی اومد خییییلی مهربون و شوخ بودن همشون ،،من اصلا استرس نداشتم .. بعد دستم انژیو زد یه چیز به پام چسبوند و ماسک گذاشت که گفت نفس بکش و چند ثانیه بعد بیهوش شدم
پروردگارا من به خیری که سویم بفرستی سخت نیازمندم !!!
بعد که به هوش اومد گفتم سردمه و اب میخوام .. اب ریختن لب و گلوم و پتو کشیدن چند تا سوال پرسیدن که ج دادم ولی به شدت خوابم میومد و چرت میزدم .. دستمو دو نفر گرفتن سوار ویلچرم کردن .. بردن پایین باز کمک کردن رو تخت گذاشتن .. و سرم وصل کرد برام .. ساعت چهار و نیم بود که اوردنم پایین .. دقیقا چهار ساعت طول کشید .. ولی خب نفر قبل من دو ساعت و نیمه کارش تموم شده بود ..
پروردگارا من به خیری که سویم بفرستی سخت نیازمندم !!!
ورم هم زیاد نداشتم چون واقعا نمک نخوردم اب اناناس تندتند میخوردم .. تامپون هم سه روز بعدش دراورد ..اولش نمیتونستم ومیترسیدم از بینی نفس بکشم ولی بعد از شسشتشو راحت تر شد .. الانم که شش روز گذشته راحت میتونم نفس بکشم فقط بعضی وقتا پر میشه و میگیره که لخته خون هایی هست که مونده و اونم بعد شستن بینی تخلیه میشه
پروردگارا من به خیری که سویم بفرستی سخت نیازمندم !!!