سلام دوستای مهربونم
من همیشه پنجشنبه ها میام خونه پدرم
الان زنگ زدم ب شوهرم میگم چی خوردی میگه هیچی
با عصبانیت
بعد کلا ی زنگ هم نمیزنه همش عصبانیه
بعد از ظهر زنگ زدم بهش گفت خودم زنگ میزنم بهت دیگ زنگ نزد
نمیدونم چرا هرموقع میام اینجا اون ی جوری میشه
حسوده
عزیزم باهم برین خب
عین شوهر. من راضی نیست فکر می‌کنه اونجا میری خوش میگزرونی دست پیش میگیره که پس نیفته
تحمل دوریتو نداره عزیزم
طلبکارت می‌کنه یه جورایی حس میکنم
خوب دلیلشو ازش بپرس
همون موقع ك گفت هيچى ميگفتى بدرك بمنچه اصن بطع ميكردى تا دور برنداره
بدم مياد ازين رفتاراى چيپ
خب چرا براش غذا درست نمیکنی بعد بری
شوهر منم حوصله زنگ نداره زنگم بزنم کوتاه ج میده ولی حضوری اینجوری میست شاید شوهر شماهم حوصله اش نمیکشه
خب بگو همسرت هم بیاد اونجا غذا بخوره
