سلام اقا من کلا نمیدونم چرا مامانم باهام مشکل داره همیشه ابرومو همه جا میبره چیزی نمیگم و احترام بهش میزارم صد هزار بار حتی احترام شوهرمم نداره جلو اون بهم بی احترامی میکنه و در اخرم از من بدتر نیست براش جلو همه میگه این هیچ ارزشی برام نداره و ی عالمه چیز دیگه هر شب کارم شده گریه
همش تو سری برایه من درست میکنه هرجا میریم
خودشو بی ارزش میکنه برام
اصلنم باهاش صحبت نمیکنم چون تا میخوام صحبت کنم دعوا درست میشه
خیلی نادان و بی عقله خیلیم حسودیش میشه بهم
یک مادر اندر اینجوری نیست بخدا
خیلی عذاب میکشم
یکسره هم نفرینم میکنه شوهرمم دیگه اینقد ازش دلش پره هرچی میگه نمتونم چیزی چون همشو درست میگه هرچیم میگه حق داره😔💔
در اخرم مامانم هر موقع منو مبینه میگه تو و شوهرت لیاقت ندارین
انشالله خدا به سرتون بیاره
خدا لعنتتون کنه
شما زندگیتون به یکسال نمیکشه و ی عالمه از این چیزا 😔😔💔
هیچیم برام جز کم ارزشی نزاشته
اینهمه من هواشو دارم اینهمه دوسش دارم ولی اون هیچیو نمیبینه 😔😔
حالا داداشم ی لیوان اب میده دستش انگار کل دنیارو دادن بهش
اخرشم فحشارو من باید بشنوم و مامانم که خونشه
تو سریاش برا منه همه چیش هیچ خیری ندیدم ازش
تا حرفم میزنم میگه من بچه بودی جبران کردم😔😔💔
همون اول زندگیم دعوا درست کرده بود سر الکی ترین چیزا میخواست منو بدبخت کنه چون شوهر خوب گیرم اومده نمتونه ببینه😔😔😔
اصلا خیلی داغونه اوضاش فقد بگین چه کاری از دستم بر میاد بایدچکار کنم به نظرتون با همچین مادری
عاق فرزند بشه حقش نیس؟
دیگه حالم بهم میخوره ازش😔😔