بچه ها من الان ازدواج کردم این قضیه هم مال حدودا ۱۲ سال پیشه حالا یهویی یادم افتاد این قضیه رو بعد میگم شاید من توهم زدم اصلا
من اون موقع دانشجو بودم تنهایی همراه عموم اینا رفته بودم مسافرت زیارتی با اتوبوس بعد تو مسافرخونه اتاق کناریمون چند تا جوون مجرد بودن.حالا منم اصلا تو این باغا نبودم خیلی سر ب زیر و آروم با عموم اینا میرفتیم زیارت و خیابونو برمی گشتیم
یروز یه تور مسافرتی گذاشتن گفتن هرکی میخواد بیاد عموی منم گرفت که بریم یکی از این پسرا هم اومده بود وسط راه راننده آهنگ محلی گذاشته بود و کلا فضای ون خیلی شاد شده بود😂وقتی داشتیم یه جا پیاده میشدیم من یه لحظه چشمم افتاد به این پسره اونم همینطور از این مدلا که نگاه ها بهم گره میخوره...خخخخ
بعد که برگشتیم مسافرخونه اون جلوتر داشت میرفت داخل منم عقب تر بودم و زنعموم هم با بچش یادم نیست یا جلوتر بودن یا عقبتر...این پسره کنار واساد تا من اول برم داخل البته منم محل ندادمو رد شدم..اما یه حسی میگفت این یه توجه خاصه...بعدم شبی که داشتیم برمی گشتیم یه جا اتوبوس واساد برا شام این بنده خدا همینجور هی نگاهم میکرد هی قدم میزد پای اتوبوس و در همین حد موند😂😂😂😂
یهو که یادمو اون مسافرت و این پسره میاد میگم یعنی از من خوشش اومده بوده یا من اشتباه میکنم و مثل همه دخترا تو اون سن توهم برم داشته بوده😂😂😂نظرتون؟؟؟
نگین حالا مگه مهمه،نه واقعا مهمم نیست😂در حد فانه