منم با مادر شوهرم دلم صاف بود ولی نمیدونم چرا از اول با اینکه خودشون اومدن خاستگاری وخیلی راغب بودن همش یه انرژی منفی ازشون میگرفتم گذشت و من هر بار خودم سرزنش میکردم که خودم حتمن بدبینم و مشکل از منه تا اینکه یه عروس دیگه اوردن و از بعدش هر روز میومد خونمون و پشتش حرف میزد من منگلم هر بار میگفتم اشکال نداره درست میشه اونم دختر خوبیه ...بعد یه بار با جاریم قهر کردن جاریم بهم گف اینقد از تو بدشون میومد و پشتت میحرفیدن میگف میومدیم خونت بهترین پذیرایی میکردی و احترام تا میومدن خونه پشتت شروع میکردن انگار خدا میخواس به وسیله اون همه چی روشن بشه منم اینقد عصبی شدم هرچی پشت خودش گفته بودن بهش گفتم البته بگم چیزایی که پشت من گفته بودن اینقدر وحشتناک و دور از عقل بود که شوک بهم وارد شد در حدی که میتونس زندگی جاریم تحت تاثیر قرار بده اون ازم خواست که به رو نیارم منم خیلی برام سخت بود ولی گفتم به خاطر تو باشه چون میدونستم عاقبتش خیلی براش بده بعد جاریمم یه مدت با من نشست و باهمم هیچ مشکلی نداشتیم رف همه چیز به خارسوم گفت از دهن من ولی نگفت که خودش چیا به من گفته که منو اتیشی کرده یه چندتام از خودش گذاشته بود روش خلاصه یه روز خارسوم شوهرم فرستاد سراغ من خداروشکر شوهرم ادم منطقی هست همه چیز براش توضیح دادم اونم رفت بهشون گف به اونام خیلی احترام میزاره شوهرم اونام هنگ کردن در حدی که فرداش خواهر شوهرم اومده بود که منه قانع کنه جاریم دروغ گفته منم گفتم شما که اینقد میگید لاله دروغگو هست پس چجور وقتی حرفای من به شما گفت باور کردید حالا شد دروغگو بعدم افتاده بودن تو زندگی جاریم که طلاقش بدن منم پیامیدم گفتم لاله گناه داره شما به جای این رفتاراتون مواظب حرفا خودتون باشید نه اینکه بیفتید تو زندگی این بیچاره و بعدشم لاله اینقد خودش خوار کرد رفت افتاد دستو پا خواهر شوهر و خارسوم گفت منو ببخشید هزارتا فوشم به خودش داده بود از اون به بعد من یه مدت باشون قهر بودم بعد یه مدت خیلی رابطم سنگین شد الان میرم ومیام ولی با دعوت مث قبلم احترامشون میکنم ولی احمق گذشته نیستم ضربه اصلی رو خودشون خوردن چون بیشتر من به درد اونا میخوردم تا اونا به درد من جاریمم تاوانش داد همش اوارن تو سر خودش جاریم از رو بدجنسی رفت همه چی لود داد ولی دامن خودش گرف حالا من خیلی راحتم و روشونم نمیشه دیگه کاری رو به من بسپرن .....
من یه دختر ویک زن قوی ام🤍یه دختری که همدم نداشت خواهر نداشت و همیشه دردو دلاشو به خودش میگفت اما هیچوقت کم نیاورد...💔دلش شکست تنهاموند زمین خورد اما دوباره رو پای خودش وایستاد🌱با من از ناامیدی حرف نزن....من دختر روزای تنهایی ام❣
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
منم با مادر شوهرم دلم صاف بود ولی نمیدونم چرا از اول با اینکه خودشون اومدن خاستگاری وخیلی راغب بودن ...
وای چقد بدجنس بودن متنفرم از آدمای دورو و بدزات
من یه دختر ویک زن قوی ام🤍یه دختری که همدم نداشت خواهر نداشت و همیشه دردو دلاشو به خودش میگفت اما هیچوقت کم نیاورد...💔دلش شکست تنهاموند زمین خورد اما دوباره رو پای خودش وایستاد🌱با من از ناامیدی حرف نزن....من دختر روزای تنهایی ام❣
بازم من خیلی به جاریم لطف کردم فقط حرفایی که پشت خودم گفت رو گفتم اگه بهشون میگفتم که چیا پشت خارسوم خواهر شوهرم گفته طلاق روشاخش بود منتها اینقد بی وجدان نبودم ...الانم که همه چی تموم شده جاریم خیلی میخواد بهم نزدیک بشه خودش میدونه چه لطفی در حقش کردم ولی من دشمنش نیستم هیچوقتم براش بد نمیخام ولی فقط در حد سلام وتارف ازش فاصله گرفتم دلم میخواد برگردم به روز اول زندگیم بعد از ازدواجم هیییبچ وقت نه اجازه بدم کسی حرفش پیشم بزنه هیچوقتم کسی رو نصیحت نکنم فقط لال باشم
کار خوبی میکنی هیچوقت حتی اجازه نده خانواده شوهرت اینقد باهات راحت بشن که راز زندگیشون بهت بگن بخدا کم حرف بودن خییییلی هنره حتی وقتی جاریم بهم حرفاشون گف من اگر ادم با سیاستی بودم نباید میگفتم پشت تو چیا گفتن