چهارده ماه پیش عقدکردم این آقا رشتی بودمن بچه تهران اصالتن تبریز طبق حرفای بله برون قرارشد من برم بعدعقد رشت که این آقا دلتنگ نشه عقدماشدگذشت رفتیم عکسای آتلیه بگیریم خواهرفتنشم اومده بود عکس عموی من چشم بسته افتاده برگشته میگه نمیخواد این عکسوچاپ کنید برگشتم گفتم فکرنکنم به توربطی داشته باشه آخرشم پسره نگرفت اومدیم خونه ریدم به خواهرش دعواشد عموم بهش گفت به توچه مربوطه دمشون شدی که هیچ دخالت کردی منم گفتم که اینطور تصمیم برگشت گفتم نمیام داداشم گفت مگر اینکه ازجنازه من ردبشه خواهرم بیادنمیزارم دیگه بیاد افتادن به التماس پدرحیله گر روباه مکارش خودشو زدبه موش مردگی غش کرده بود خانواده بیچاره من خیلیی ساده بودن یکی براش آب میآورد یکی ماساژش میدادانگارخانواده من آدمای اون تخم سگ حیله گر بودن (خودشوزده بودموش مردگی که کسی به دوتابچه های عقب موندش هیچی نگه)باهزارالتماس خانوادموخودموراضی کردن منوبردن اولین ماه خوب بودن بعدش زبونشون ازکونشون دراومدکسایی که موش بودن زبون درآوردن من باپسرعقب موندشون بحث میکردم عقب مونده های وحشی میریختن سرم یه بار دوبار سه بار هستم کرده بودن ازبس گوه میخوردن توزندگیم مقصرشم اون پسره پفیوزبی غیرت بودهمیشه فتنروشروع میکرد مثل چوب خشک بعدش وایمیسادتماشاکردن توشهرغریب که هیچکسونداشتم هرگوهی میخوردن هرروز هرروز اشکمودرمیاوردن پفیوزا مامانمو بابام توبه شهردیگه همیشه شاهدگریه های پشت تلفنیم بودن آخرش مادرم اومداونجا جلوچشم مادرم گوه منومیخوردن پدرش بهم گفت میزنم توگوشت بهم گفت کودن بهم گفت بیشعور پسرتخم سگش اونجابود خواهرنوزده ساله وحشیش اومده بود سرم دادمیکشید هیچی نمیگفت مادرش گفت بیابروسرکارتاازدررفت بیرون وسیله های منوریخت زیرپام گفت وسیله هاتوجمع کن برو دیگه نمیزارم پسرم بیاددنبالت همونم شد اومدم تهران پسره یکباربیشترزنگ نزد گفتم خانوادت اینجوری کردگفت گوه خانواده منونخور گفتم دیگه شمارتونبینم خدافظ بلاکش کردم دوسه بارزنگ زد بعدش به بابام زنگ زدبابام گفت چیه گفتش به خدا من دخترتونودوسدارم بابامم گفت دیدم دوسش داری بچه منوانداختی زیرپای خانوادت به دخترمن گفتی هیچ وظیفه ای درقبال توندارم ولی درقبال خواهرت که بیرونش بردی جلوچشم دخترمن براش خرج کردی چطورشده وظیفه داری ؟؟چون سردخترمن عرعرمی کنه بهش حقوق میدی یاباج میدی که ازت دفاع کنه هرروز گریه بچه منودربیاره. همین شد دیگه نه من زنگ زدم نه اون اولین تولدبعدعقد نیومد اولین سالگرد بله برونمون نیومدبرام خرجی نمیریخت .رفتم ازآقاشکایت کردم بابت نفقه آقاااا ناراحتم شده به خالم گفته دختری که ازشوهرش شکایت کنه زن زندگی نیست هیچ دوس داشتنی هم بینشون نیست گفت مادرمن خیلییی ناراحته خالمم گفته من جای افسانه ازش عذرخواهی می کنم گفته نه خاله جان همه چی ازنظرمن تمومه بازم خواستید شمارتونومیدم به مادرم باهاش حرف بزنید خالمم گفته نه دیگه من به خاطر افسانه باشماحرف زدم حرفی بامادرتون ندارم پس شماره منوندیدگفت خدافظ،قطع کرد درصورتی که من پشت تلفن بودم شنیدم ادای منودرمیاوردبه خالم چیامیگفت(به خالم گفتم خاله چرابهش نگفتید قبل ازشکایت افسانه، توبه خودت زحمت ندادی تولدشو لایه پیام خشک و خالی تبریک بگی بری سوپرایزش کنی موقعیتای بودکه بری دلشوبه دست بیاری بعدازحرفای خانوادت که دهن گشادی کردن نرفتی نشستی وردل ننت هرچی که گفت انجام دادی حالام افسانه شکایت کرده طلب چی داری کسی که سه ماه زنشو به خاطر خانوادش ول کنه بچه هاآیامردزندگیه؟؟سوال من ازشمااینه؟؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ولی نه به نطرم به درد هم نمبخورید چون همین اول کاری کارتون به اینجا کشیده و حتی نامزدت واسه چاپ عکس هم گوش به فرمان خواهرشه به درد نمیخوره
پروفایلم عکس خودمه برش ندارین لطفا❤ استارتری که تاپیک میزنی غیب میشی حتی یه لایک نمیکنی بفهمیم خوندی کامنتو یا نه خیییلی بی شخصیتی 😒وقتی تاپیک میزنی کامل تعریف کن مارو حواله نده به تاپیکای قبلی
عزیزم میدونم ناراحتی و امیدوارم مشکلت حل بشه حتما پیش مشاور برو برو پیش کسی که علمشو داره اینجا هر کسی برا اساس دیدگاه خودش درست یا غلط جواب میده بخاطره همین منطقی نیست که با نظر گرفتن از اینجا بخوای کاری بکنی موفق باشی
قطعا ادبیاتت بخاطر عصبانیته من واقعا خندم گرفت ولی نه به نطرم به درد هم نمبخورید چون همین اول کاری ...
خواهرقناس دیوانه زنجیریش که شبی چهارتاقرص میخوره بیخودمی کنه سرش توزندگی منه کافیه همینومن تودادگاه مطرح کنم دادگاه برینه به پسره بره حرومزاده خودشوگیراورده زن گرفته که یاخواهرش گوه بخوره یامادرش رفتن همه جا جارزدن مادوست بودیم بابامم رید بهشون گفت دوست بودن ازدواج کردن پدره ازدختر ولگردخودش خبرنداره که ساعت سه ظهرمیرفت خونه مردم پیش دوس پسرش ساعت یک شب برمیگشت خونه اومده گوه منومیخوره به فرض مثال که بخوادآبروی منوببره همین که اینوپدره بشنوه هم دهن مادرش سرویسه هم دختره هم این پسره پفیوزکه گوه زنشومیخوره قضیه خواهرشولاپوشونی می کنه