سلام دوستان به راهنمایی تون نیاز دارم
من یکسال هست عروسی کردم و اومدم طبقه بالای خونه مادرشوهرم زندگی میکنم علاوه بر دخالت هایی که تو همه موارد زندگیم انجام دادن و بهترین دورانم و خراب کردن
حالا من از یه چیزی ناراحتم ازشون که واقعا اعصابم و خورد میکنه
پدرشوهرم تو مراسم عروسی ما خیلی مهمون دعوت کرد و گفت که من پول ندارم ولی باید دعوت کنید آبروم میره فلان میشه بیسار میشه شوهرمم قبول کرد تقریباً
ولی بعدش که اومد با من مشورت کرد و گفتم ما پول نداریم و اول زندگیمونه اون های به جای کمک به ما ازمون پول میخوان ما در توانمون نیست و اون ها به زور قبول کردن نصفشو بدن در حالی که توان داشتن اگه میخواستن میتونستن بدن
بعد برای برادر شوهرم پول دادن دوو نیم میلیون کت شلوار خریدن و یک میلیون دادن کفش خریدن در حالی که داشت
اما برای شوهرم که داماد بود حتی یه پیراهن یا یه جفت جوراب هم نخریدن
که ما توقعی نداشتیم اما وظیفه شوهرم نبود نوه و نتیجه های عموشو دعوت کنه
پدرشوهرم هم هرجا میره میگه واسه پسرم یه عروسی گرفتم که آره چشم همه در اومد
در حالی که همه خرج ها با ما بود
خوب مراسم ما بود و توقعی نداشتم
حتی برای من هدیه هم نیاوردن هیچی برای خونه ام و اینا
حتی برای جهیزیه ام یه جعبه شیرینی هم نخریدن
برام پاگشا هم نکردن زیرلفظی هم قول دادن نخریدن
سه سال پیش ازمون چند میلیون پول قرض گرفتن هی گفتن میدیم میدیم و ندادن
برای تولدم هم مادرشوهرم یه ظرف آورد که استفاده کرده بود قبلا😑😑😑
من با همه این اوصاف کاری نداشتم و فقط به شوهرم میگفتم و اونم میگفت من نمیتونم چیزی بگم چقد بگم یه بار گفتم جواب ندادن و بیشتر بگم فکر میکنن از تو شنیدم
چون شوهرم خیلی ساکته و به هیچی کاری نداره
حالا همه این ها به کنار
الان یکی از فامیل ها میخواد پسرش ازدواج کنه دوباره شروع کرده داره میگه که آره من فلان کردن بیسار کردم آدم باید به بچه اش ارزش بده
الان من بازم هیچی نمیگم ولی واقعا اذیتم
یه چیزی بگید بگم بهش دلم خنک شه لااقل😑😑😑