حدود 5سال پیش دوست پسرم به خاطر مشکلاتش نتونست با من ازدواج کنهو همون سال با یکی از همکاراش ازدواج کرد منم از کسی شنیدم دیگه بیخیالش شدم تا اینکه چند رپز پیش تلگرامم را نصب مرده بودم یهو پیام از ناشناس اومد که مبارک باشه بعد فهمیدم خودشه منم سر سنگین جوابشا دادم یکم ادامه داد و از اینحرفاکه منم گفتم چی شد با اون همه مشکلات سر از ازدواج با همکارت در اوردی ولی به ما که رسید یه یچی دیگه شد
گفت همهچی یهویی شد الانم راضی هستم ولی ته دلم همیشه به تو فکر میکنم تو یه چی دیگه بودی چقدر میگفتی میخندیدی ولی زنم همش ساکت از حق خودش دفاع نمیکنه ولی تو شیطون بودی
هی یاداور خاطراترا برام مینوشت منم تایپ میکردم و نمیدونست با یاداوریشون اون طرف خط دارم یه دل سیر گریه میکنم
ولی خودما قوی نشون دادم که دیگه گذشته ها گذشته زندگیتو بچسب و ....
خواستم بگم چه قدر یوقتایی مردها راحت میتونن با چند تا کلمه و جمله وارد یه زندگی بشن و اون دختر با اینکه شوهر داره فکرش درگیرش بشه
من دیگه با چندتا جمله خداحافظی کردم و گفت یعنی دیگه پیام ندم
نوشتم اره دیگه من زندگی خودما دارم و شوهرما خیلی دوستشدارم و حاظر نیستم حتی با پیام دادم به کسی که اون اطلاع نداره بهش خیانت کنم حتی در حد پیام دادن
انگار داشت میسوخت و نمیخواست خداحافظی کنم
یو قتایی اینطور موقع ها باید محکم باشیم وگرنه زندگی ها که اینطور از هم پاشیده شدن