مادر شوهرم خیلی تیکه میندازه و دروغ میگه و بعد قسم قرآن میخوره
کلافه ام
حرفهایی میگم که بین منو همسرم مشاجره پیش بیاد
حرفهای بچه گونه میگه
چند ماه خونمون بود بعد کلی پذیرایی
میگ شکر نیاوردی
چای کپک زده بهم دادی🙄 موندم کپک کجا بوده من کلا چند ماه ازدواج کردم
میگ پنیر خریدی برام اما بهم ندادی و دعوا درست کرده
خونشون ی شهر دیگس
گردو و سرسوقات بهش دادم .پنیر لحظه آخر یادمون رفت از یخچال بهشون بدیم که ببرن
میگ چرا گفتی کمرم درده
با لحن خیلی بد و سرو صدا میگ
موندم چ کنم ؟
شوهرت چی میگه؟
خدا همه رو به راه راست هدایت کنه
همسرم هم کلافه است
تا تماس تلفنی برقرار میشه دعوا میشه
یا خواهر شوهرهام زنگ میزنن
تو خونه بحث میشه
هر دفعه ی حرف جدید
باید کلی بحث و مشاجره کنیم تا بفهمونم نگفتم یا انجام ندادم
دارم دیوانه میشم
هیچی دایورت کن ب ی طرفت 😊 منم اوایل ب حرفای مادرشوهرم اهمیت میدادم دیدم ک هرچی من اهمیت بدم اون بدتر میکنه منم ی گوشم در کردم یکی دروازه و جدیتم بیشتر کردم :)
کاش بشه کات کرد😟
همسرم ی دونه پسر
نمیتونه بپذیره زندگی مشترک داره
از شش ماه ازدواج
چهار ماه خونمون بودن
به لباس پوشیدن
تلفنی صحبت کنم با خانواده ام
یا نمی‌تونیم شبها درب اتاق خوابمون ببندیم
من با لباس راحتی نمیتونم بخوابم
کلافه ام
