من ۵ساله ازدواج کردم چندتا برادر شوهر دارم ک احترامشونو دارم باهاشون مهربونم اما از اول با اون کوچیکه چون بکسال ازم کوچیکتر بود رو حساب کوچیکتر بودنش راحتتر بودم مثلا تو روش زیاد میخندم و صمیمیتر بودم باهاش اما جدیدا حس میکنم ک نکنه ب منظور گرفته این رفتارامو آخه خیلی بهم توجه میکنه و هوامو داره تصمیم گرفتم کمتر باهاش همصحبت بشم بعد متوجه شدم وقتی زیاد بش توجه نمیکنم فک میکنه ازش ناراحتم اینو از رفتارش متوجه میشم هی سعی میکنه بهم توجه کنه و این عذابم میده بنظرتون چیکار کنم ک بفهمه از سر برادری باهاش راحت بودم خیلی بدم میاد اگه ک فک کنه بهش نظر دارم
زیاد داداش داداش خطابش کن و از دامادیش و اینا بگو که بفهمه نگاهت فقط خواهرانه است نه چیز دیگه
انگلیسیها ضرب المثلی دارند با این مضمون : کسی که فقط لندن را دیده باشد؛ لندن را هم نمیشناسد ! منظور این است که شما باید رم، پاریس و برلین را هم ببینی تا بتوانی بگویی لندن شهر خوبی هست یا نه... «تک منبعی بودن» انسان را متعصب و خشک بار میآورد و عمق فهم او را به طرز عجیبی کاهش میدهد !
ببین رابطه با برادرشوهر فقط و فقط و فقط باید در حد سلام و خداحافظ باشه همین
وا مگه میشه😂😂مثلا مهمون بیاد خونت نمیتونی لال بمونی که 😃بهتره که کلا جنسیتی نگاه نکنیم زن و مرد دختر و پسر این ینی جنسیتی من کلا اخلاقم یجوریه هیچ برداشت بدی از کسی ندارم شاید اون بنده خداهم همینطوری باشه
شاید خداکنه بدونه میگم ی وقتی فک نکنه من بهش نظر دارم آخه از وقتی تصمیم گرفتم کمتر باهاش همصحب ...
مردا کلا رو ناموس خودشون و برادرشون غیرت دارن چون خودت از اول اینجوری باهاش رفتار کردی کمی باهات راحته منم برادر شوهر کوچیکم همینجوریه فکر منفی به ذهنت راه نده گلم