میشه کمکم کنید

چه عجیب بچه سنگ کلیه داره؟

خدا خوبشون کنه

ولی این که خودتون رو می‌زنین رو درک می‌کنم غیرقبل کنترله ولی آسیب زنندس سعی کنین اهمیت ندین و نکنین این کار رو

بله بله. من هم عصبی می‌شم می‌زنم هم چنگ هم سیلی  قابل کنترل نیست

وای 5 تا... خداوندا چه عحیب چرا اخه

عزیزم گریه و زاری بچه برای همه ما بوده و هست بچه منم زردی داشتن . دست تنها بودم و هستم و خواهم بود  . برای سنگ‌کلیه حتما پیگیر شو بچه درد زیادی داره میکشه طفل معصوم . قوی باش دو سال دیگه بچه بزرگ میشه میگی کاش بیشتر براش وقت میذاشتم . سلامتی و آرامش اعصاب بچه و خودت از همهدچیز مهم تره . نیاز نیست الان کد بانو باشی بذا بزرگ شه بعدش انقد  وقت برای کدبانو بودن هست که نگو  . ولی وقت برای بالا بردن هوش و اعتماد به نفس بچه از یک تایمی به بعد نیست ۳ سال اول زندگی حیاتیه ‌. بچسب به شادی و سلامتی خودت و بچت . آگاهی شوهرت و ببر بالا اگه مستقیم حرفت رو قبول نداره غیر مستقیم این کارو کن . مثلا یک ویدئو ک داره مسئولیت مادری و سلامت کودک و ... رو یاد میده رو بذار پخش شه با صدای بلند در عین حال آشمزی کن بچه شیر بده شوهرت گفت چرا صدای گوشیت یا لپ تاپت بلنده بگو دارم گوش میدم سرم شلوغه بذا پخش شه . این طوری غیر مستقیم مطالب رو بهش انتقال دادی . 

بعد زایمان امگا ۳ و زینک و کلسیم و مصرف کن یا غذاهایی بخور ک اینا رو داشته باشه . چون بدنت ک ضعیف شه عصبی تر میشی ‌. خوابت رو با خاب بچه تنظبم کن ک بی خوابی نکشی . قدر شوهرتو بدون حداقل ی چشم بهت میگه . مواظب بچه هم باش پیگیر سنگ کلیه اش باش عزیزم . خداقوت عزیزم سختیا رو تحمل کن مدیریت کن . که وقتی بچه قد کشید و بزرگ شد از اعتماد به نفسش و شادی و سلامتیش لذت ببری . موفق باشی 

مردا همینن عزیزم

خدا به کوچولوت کمک کنه عزیز دلم

شما افسردگی بعد زایمان گرفتی فکر کنم

بی‌خوابی گریه و از خواب پریدن بخاطر درد کلیه بچه اس

چ ربطی داره ب ترسیدن 

کاش خدا به من بچه بده هرچی باشه با صبر تحمل میکنم هر وقت تحملت تموم شد یاد ما بیوفت که بچه دار نمیشیم و چه حسرتی رو شب و روز تو دلمون داریم تو این روزات تموم میشه بچت بزرگ و عاقل میشه روزای خوب برات میاد ولی ما هر روز که میگذره تنها تر میشیم

خوب میشہ عزیزم نگران نباش

منم مثل شما بودم تازہ زایمان کردہ بودم تنھای تنھا بودم روز سوم زایمانم اشپزی میکردم با اینکہ سزارین شدہ بودم خیلی خیلی دست تنھا بودم بچمم تا 2 ماہ شب تا صبح گریہ میکرد اصلا نیم ساعتم نمیخوابیدم چون رفلاکس و کولیک داشت اولین بچمم بود ھیچ تجربہ ای نداشتم

اخرم افسردگی گرفتم در حدی کہ میخواستم خودکشی کنم

ولی این روزام میگذرہ سعی کن مادر قوی باشی

اگرم شیر خودتو میخورہ غذاھای نفاخ نخور عزیزم

بچه تو شکم مادرش هم‌میترسه از صدای بلند  . ولی برای صدای جاروبرقی ک‌گفتی اینو بگم ک من جارو برقی روشن میکردم که بچه ام بخوابه . سشوار هم گاهی روشن میکردم . هر شبم مجبور بدم ببرم تو ماشین دور بزنیم‌تا بخوابه و چون شوهرم ۵ صب میرفت سر کار و دیر وقت بر میگشت هیچ شب و روزی کمکم نکرد که هیچ وقتی خونه بود هم فقط غر میزد .پدرم خدا رحمتش کنه برای بچه اولم یک ماه ۴۰ روز میامد منو میبرد دور میزدیم تا بچه بخوابه  تو ماشین . تنها کسی ک تونست کمکم کنه بابام بود نور به مزارش بباره از وقتی فوت کرد خیلی دست تنها شدم  . بعدش یک گهواره خریدم و جاروبرقی روشن میکردم میخابید ولی خیلی بد خواب بود الانم دخترم هشت سالشه خواب نداره ۵ صب بیداره میگه مامان پاشو ظهر شد . خیلی صبوری کردم حملات پانیک هم داشتم تو بارداری و بعد زایمان . الان هم یک کمی دارم ولی همین که میبینم دخترم شاده سالمه باهوشه .اعتماد بهدنفس داره سر و زبونداره  کلاس و ر انگشتش میچرخونه همه خستگیم درمیاد . 

عزیزم انشالله دامنت سبز بشه . ولی اگر اگر باردار نشدی خدای نکرده.  با خودت بگو این سعادتیه که خدا بهم داده تا از پرورشگاه یک فرشته بیارم و مامانش باشم .زن داداش من بچه دار نمیشد  نمیتونستم جلو داداشم زیاد قربون صدقه بچه هام برم اون زجر میکشید منم کنارش آب میشدم . بالاخره بعد چند سال  از پرورشگاه بچه آوردن و عاشقشن میگن هیچ فرقی با بچه خودمون نداره  . میفهمم چی میکشی ولی به اینی ک گفتم فک کن عزیزم .