2777
2789
عنوان

خانما‌ منصفانه قضاوت کنین

159 بازدید | 15 پست

اول سلام. خانما من خیلی دیر به دیر تاپیک میزنم وقتایی که واقعا گیر کنم. مثل الان. من مشهدم و خانواده شوهرم شهرستانن. هر دفه میان اینورا طبیعتا خونه ی مان. یکی از خواهراش تازگی اومده اینجا برای زندگی. تو این چند وقت من دعوتش کردم و بماند که قبلا هم همیشه دعوتی داشتم. امروز فهمیدم چندتا دیگه از فامیلای شوهرمم( دوتا خواهراش)  اومدن و رفتن خونه ی اون یکی خواهرشون‌ دیشب زنگ زنگ زنگ به من و شوهرم ولی انصافا گوشیا رو بیصدا بود و متوجه نشدیم. صبح زنگ زده که فلانیا اومدن. خیلی اعصابم خورده. رفتن اونجا که باز من دعوتشون کنم اون یکی خواهرشم با شوهرش و بچه هاش بگم بیان. در صورتی که تا حالا هنوز یکبار نگفتن بیا یه چایی بخور یا بیا خونه مون بشین چند دقیقه!

خوب توهم دعوت نکن مجبورنیستی یافوقش برویه سربزن برگرد

لطفا اگرازپستی درتایپکی گذاشتم  خوشتون اومدیادرتایپکی کمکتون کردم لطفابرای سلامتی وسربلندی وخوشبختی همسروبچه هام  دعاکنید هوای یکدیگر را داشته باشیددل نشکنیدقضاوت نکنیدهنجارهای زندگی کسی را مسخره نکنیدبه غم کسی نخندیدبه راحتی از یکدیگر گذر نکنیدبه سادگیِ آب خوردنبر دیگری تهمت ناروا نبندیدبه حریم آبروی دیگریبدون اجازه وارد نشوید ...آدم‌ها دنیا دو روز است !هوای دل یکدیگر را بیشتر داشته باشیم 💖

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اینم بماند که در مقابل رفتارهای زشتشون همیشه چشم پوشی کردم فقط گفتم‌میگذره. خیلی خیلی محترمانه باهاشون رفت و آمد کردم. ولی انقدر حجم بدی ها و بی ادبی هاشون برام زیاد شده که دیگه هیچ‌تمایلی به دیدنشون ندارم. بشدت قدر نشناسن. من انقد ساده بودم که بخاطرشون با شوهرم دعوا میکردم شوهرم همش میگفت یه روز خودت میشناسی شون. حالا بهترین راه برخورد چیه؟ با توجه به اینکه از راه دور اومدن و قطعا توقع دارن خونه ی داداششون بیان

اینم بماند که در مقابل رفتارهای زشتشون همیشه چشم پوشی کردم فقط گفتم‌میگذره. خیلی خیلی محترمانه باهاش ...

والا به نظر من بهترین راه اینه که یه شب شام دعوتشون کنی و تموم

ما دیر آمدیم یا زود هر چه بود به موقع نیامدیم 
خب من الان متوجه نشدم اگه میومدن خونه شما که کلا مستقر میشدن ،بالاخره یه جا باید برن دیگه

راست میگی واقعا ولی نمیدونم چرا انقد اعصابم خورده. کلا از سرویس دادن به آدمای بیخودی خسته شدم. از یک طرفم دلم نمیاد میگم خوب خونه داداششونه. تحمل شوهر بیشعور خواهر شوهرم برام خیلی سخته اینکه دائم به مفت خوری عادت کرده خیلی برام غیر قابل هضمه

خب عزیزم اینجور ک تعریف کردی مشخصه اونا بدون دعوت شما خونتون میان...یعنی شما هم اگر بخوای بری اونا دعوت نمیکنن میگن مثل ما خودشون بیان‌... شاید اخلاقشون اینجوری باشه .. حالا خودت بیشتر میشناسیدشون

والا به نظر من بهترین راه اینه که یه شب شام دعوتشون کنی و تموم

ممنونم. خودمم به همین دارم فکر میکنم ولی همینکه همین یکبارم دوباره بخوام اون خواهرش که اینجا زندگی میکنه رو دعوت کنم زورم میاد. خیلی عجیبه. دوازده ساله حتی نگفته بیا خونه مون بشین فقط خوردن و دعوتی پیشکش ولی امیشه سر و تهشو بزنی خونه ما هست.خودش که هیچ یک شوهر رو اعصابی داره

خب عزیزم اینجور ک تعریف کردی مشخصه اونا بدون دعوت شما خونتون میان...یعنی شما هم اگر بخوای بری اونا د ...

چه خوب گفتی. آره واقعا میگن شما خودتون رو میگیرین‌دعوت چیه؟ باید بیاین و برین ولی خداشاهده بدون دعوتم رفتیم جز پشیمونی نتیجه ای نداشت

ممنونم. خودمم به همین دارم فکر میکنم ولی همینکه همین یکبارم دوباره بخوام اون خواهرش که اینجا زندگی م ...

یه شبه دیگه تحمل کنی بهتره به نظرم اگه بگی مثلا فردا شب شام بیاید خونمون میفهمن فقط واسه همون شام و یه شب دعوتن ولی اگه مثلا همینطوری تعارف بزنی بگی بیاید اینوری ممکنه با وسایلو ساکو چمدون بیان بگن میخوایم ۲،۳ روزم اینجا بمونیم همشم به اون یکی خواهره هم زنگ بزنن توام بیا اینجا دور هم باشیم 🥴

ما دیر آمدیم یا زود هر چه بود به موقع نیامدیم 
چه خوب گفتی. آره واقعا میگن شما خودتون رو میگیرین‌دعوت چیه؟ باید بیاین و برین ولی خداشاهده بدون دعوت ...

رفتارشون دقیقا مثل عمه های منه

باورت میشه شوهرش تابستون ماموریت میرفت بعد سه ماه تابستون خونه ما بودن با بچه هاش... در طول عمرم یک بار رفتیم خونشون ولی بقول شما پشیمون شدیم..

از یک طرفم عذاب وجدان میگیرم. انقد بخدا فکرم درگیره. کلا قاطی کردم. نمیدونم چی درسته چی غلط. با خودم میگم تا کی این بحثا و تلافیا. دنیا واقعا ارزش نداره و از یکطرفم بیشعوری اونا واقعا عذاب آوره دلمو به درد میاره‌ اینم بگم من با همین طرز فکر که دنیا ارزش نداره دوازده سال چیزی از بدیاشون به رو نیاوردم و همیشه چشم پوشی کردم ولی اینکارم باعث شد اونا هیچوقت متوجه اشتباهاتشون نشن

یه شبه دیگه تحمل کنی بهتره به نظرم اگه بگی مثلا فردا شب شام بیاید خونمون میفهمن فقط واسه همون شام و ...

جانا چقدر شماها قشنگ میشناسیشون😭 آره همینکارو میکنم. میگم شام بیاین هر چند واقعا زورم میاد آخه یکی از این بزرگواران چند شب قبلم به شوهرم‌زنگ‌زد که تو چرا به ما زنگ نمیزنی؟ دیگه نه تو نه من

از یک طرفم عذاب وجدان میگیرم. انقد بخدا فکرم درگیره. کلا قاطی کردم. نمیدونم چی درسته چی غلط. با خودم ...

عذاب وجدان نداره به نظرم آدم وقتی از کسی حس مثبت نمیگیره باید سعی کنه رابطشو باهاشون به حداقل ممکن برسونه ،قرار نیست بدی بهشون بکنی که عذاب وجدان بگیری 

یه چیزیم هست که من بهش رسیدم اینه که نیازی نیست آدم دیگرانو متوجه اشتباهشون کنه چون آخرشم هر چقدر سعی کنی احتمالش خیلی کمه که اونا متوجه بشن فقط باید سعی کنی با هر ترفندی آرامش خودتو حفظ کنی و از تنش دوری کنی 

ما دیر آمدیم یا زود هر چه بود به موقع نیامدیم 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792