اخه بم میگفت قصدم جریه و دوستت دارم جونه مادرش قسم میخورد ک میام خاستگاریتو پا پس نمیکشم ب خونوادشم حتی گفت ولی واس خونوادش مهم نبود
مامانم ب بابام گفت بابام رفت تحقیق کرد گفتن ک خانوادش خوب نیستو هیچ کی تاییدش نکرد...بعدش منم بش گفتم ک بابام ب دوستیمون راضی نیست اونم گفت ک نه من بدون تو نمیتونم ...منم بش گفتم ک پس با بابام طرفی اونم گفت ک بابات بیاد منو بزنهههه ؟؟؟ ب بابات بگو من اصلا اینجا نیستم ی شهر دیگه هستمممم....من اینجا ابرو دارم بگو کات کردیم
فرداییش پ داد گ من بدون تو نمیتونم عاشقنم دارم خفه میشم از نبودت
منم گفتم ک برو پیشرفت کن و خودتو ب بابام ثابت کن گفتش ک ینی چی بابا من چن ساله دیکه هم همینم نمیتونم کاری کنم
منم بش گفتم ک اگ ی بار دیگ پ بدی ب بابام میگم......(چون بابام گفته بود اگ پ داد بم بگو)و بعدش بلاکش کروم از اون موقه ن زنگ میزنه ن اس میده
مثلا میتونه ب خونوادش بگه ک بیاد بابامو راضی کنه یا با ی هط دیگه بم بزنگه.....فقط کارش شده استوری غمیگن راجب من