۱۷ سال ام مادرم مجبورم کرده با پسری که ۸ سال ازم بزرگ تره نامزد کنم هیچ طوري نتونستم جلوش بگیرم پدرم نتونست کاری بکنه الانم میگه من وه تلاش خودم کردم بعدا عذاب وجدان ندارم نامزدم رو دوسش ندارم هر روز برام عذابه خسته شدم میخوام برگردم به زندگی سابقم هر بار که پای صحبت به بهم زدن نامزدی مت رسيد مامانم قرص هورد که خودش رو بکشه ۴ بار خود کشی کردم آخرش این بود دخترم خواهش میکنم این کارو بهم نزن التماست میکنم احساس یه انسان بودن ندارم به نامزدم گفتم دوسش ندارم ولم نکرد بیشتر پا پیچ شد و برام دردسر درست کرد کتک خوردم و حرف شنیدم پدرم گفت به پسره که من ۴ بار خودکشی کردم پسره بلند شد که بره مامانم از خونه منو بابام بیرون کرد آخرش مجبور شدیم بریم پسره رو بیاریم تحملش برام سخته من دیگه چیکار کنم خسته شدم هرکاری تونستم برای خودم کردم خواهش میکنم اگه میتونید کمکم کنيد بهم بگید