2777
2789
عنوان

اتفاق های ترسناکی که تجربه کردید رو بگید شب جمعه ای دور هم بترسیم😂😂

| مشاهده متن کامل بحث + 2650 بازدید | 152 پست

پسرم یک سال و نیمش بود تازه یه کوچولو حرف می‌زد، حدودای یازده شب شوهرم رفت بخوابه، بچما آوردم تو پذیرایی تا شوهرم بیدار نشه یه نیم ساعت بعد داشتم ظرف میشستم و پسرمم با خودش بازی می‌کرد و می‌خندید بعد اومد دم آشپزخونه و مبل را نشون داد گفت بابا! بابا! برگشتم دیدم کسی نیست گفتم کو؟ گفت اونجا بابا بازی یهو برگشت سمت مبل انگار یه چیز ترسناک ببینه جیغ زد و پرید بغلم و گریه کرد و اصلا دیگه به اون سمت نگاه نمی‌کرد رفتم دیدم شوهرمم تو خوابه نازه، تا چند ماه هم  بارها  همش همون مبلا نشون میداد و ذوق می‌کرد و می‌گفت بابا، جالبه ما هم دیگه نمیترسیدیم تازه بوس میفرستاد بهش بای بای می‌کرد الان دو سال و نیمشه یکی دو ماهه دیگه چیزی نگفته 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

این بختک میگین برا من خیلی پیش میومد ی مدت اخر نفهمیدم جنه چیه یا واقعا فلجه مغزه اسم علمیش

رو مبل خواب بود ب پهلو ی چشممرو کوسن بود باز نمیشد ی چشمم باز شد بدون اینکه توان حرکت داشته باشک انگار داشتم خفه میشدم و فکردم یک چشمم کور شده صداهای ترسناک و شلوغی میشنیدم ی مدت همش برام پیش میومد از خوابیدن میترسیدم وقتی اینطوری میشدم هی بسم الله میگفتم و مفس عمیق میکشیدم

حالا تا اینجا اومدم منم تعریف کنم یبار بین خواب بیداری بودم روز تشییع جنازه مو یکی نشونم داد نمی‌تونستم جیغ بزنم تموم ک شد با گریه رفتم بغل شوهرم هنوزم میترسم یکسال پیش این اتفاق افتاد بعد اونم خواب مرگمو زیاد میبینم

چه شکلی بود


من رو به سینه خوابیده بودم سرم و از پتو که اوردم بیرون دیر وقتم بود حتی.. تنها هم بودم تو اتاق درم باز بود

قشنگ یه دست دراز و سیاه رو حس کردم و دیدم بالا سرمه 

که داشت دستش و میاورد خفه م کنه 

از ترس سرم و بردم زیر پتو خیلیی ترسیده بودم نمیتونستم جیغ بزنم..

همون موقع خوابم برد..

صب که بیدار شدم تعریف که کردم باور نمیکردن😐

ولی من از اون شب به بعدقران گذاشتم بالاسرم و صلوات میخوندم و دیگه ندیدم.. خداروشکررر

...
یه کاربر همینجا میگفت یه شب خوابیده بود بعد دیده یه موجود بدون لباس، اما هیکلی و یه تیکه سرخ بوده بد ...

وای من جای اون بودم کف و خون بالا میاوردم

منم به این اقتصاد اعتراض دارم ولی به این مدل اعتراضم انتقاد دارم! منم به آزادی بیان اعتقاد دارم ولی بین حق و باطل انتخاب دارم! انتخاب من مسیر ابتذال نیست! هرزگی برای میهن افتخار نیست!
ی شب ساعتا ۴ بود پاشدم تو تاریکی رفتم دسشویی به در دسشویی که رسیدم یهووو ی مرده از دسشویی اومد بیرون ...

چرا ته همه داستان های جنی امشب خوشه😂😂😂😂😂😂

بارون اومدو یادم دااااااااااااااادددددد تو زورت بیشتره😔🖤💔🥀

ما عادت داریم بعضی شبای تابستون تو حیاط رو تخت میخوابیم ی شب بیدار شدم پتو بزارم رو خودم ی مردی دیدم شال و کلاه سبز پوشیده عین این سیدا بالا سر بابام بود داشت بابام نگاه میکرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز