شوهرخالم ادم هیزیه
داره سعی میکنه خودشو بهم نزدیک کنه
ولی هنوز کار بدی نکرده که من بتونم باهاش برخورد کنم و بزنم تو پوزش
خیلی سردرگم و ترسیدهم
مثلا دیشب تنهایی اومده بود خونمون ابجیم حالش بد بود مامان بابا بردنش دکتر،منو اون تنها شدیم ازم پرسید چه گلیو بیشتر دوس داری؟گفتم نمیدونم،چرا؟گفت میخوام واست بخرم😬واقعا نمیدونستم چی جواب بدم که بی ادبی نباشه چون اون بی ادبی نکرده بود گفتم لازم نیس ممنون
یاانگشترمو گرفت انداخت تو انگشت کوچیکش گفت پس سایزت انقده واست انگشتربگیرم گفتم مرسی دارم احتیاج نیس
و خیلی کارای دیگه...