اونایی که دوتا بچه دارین به همه کارای خونه میرسین؟ وقت آزاد واسه خودتون دارین؟؟؟

نه عزیزم اتفاقا من به دخترم سخت نمیگیرم اصلا 

فقط رو نظمش خیلی تاکیددارم که مثلا چیزی میخوره حتما زیراندازش رو بندازه اول یا وقتی بازیش تموم میشه دفتر کتاب و اسباباشو جمع کنه خودش

مثلا چندوقت پیش همسرم خمیر آماده از نونوایی خرید زیرانداز انداختم سینی گذاشتم جلوش خودش خمیر پهن کرد بعد گذاشتیم تو فر خودش نون پخت یا خمیر بازی و نقاشی و توپ بازی و... اصلا بهش گیر نمیدم

منم گاهی شوهرم دخترمو میبره خونه مامان بزرگش سر بزنن یا یه تابی میده بیرون پسرمو به زور خواب میکنم به کارام میرسم 

اونم نصفه نیمه😫

دخترم ۶پسرم ۵ماهه

نه والا دخترم از وقتی داداشش بدنیااومده بشدت روحیه اش حساس شده بخاطر همین مجبورم خیلی بهش توجه کنم و براش وقت بذارم 

چون تاالان مرکز توجه بوده حس میکنم یکم حس حسادت داره حالا من بهش مسولیت میدم در مورد برادرش که یکم از حساسیت و حس حسادتش کم بشه ولی خب میترسم بچه رو بهش بسپارم کامل ؛ ۴چشمی همش مواظبشم

میدونم نمیشه ولی خب آدم خودش یه جوری میشه

منم همسرمو خییلی دوست دارم ولی خب فکر میکنم اگه جاهامون عوض شه اون هروز با موهای شلخته ریشای نامرتب لباسای کهنه و نامرتب جلو روم بگرده من ازش خسته نمیشم؟!

نمیدونم والا ان شاالله که همینجوری که شما میگین باشه

بخدا دستام چوب خشک شده از بس که میشورم و میسابم ولی بازم کار هست

چندروزه کمرم قفل میکنه از درد نمیتونم تکون بخورم ولی بازم عین مریضا به خودم فشار میارم بعد چون از پسش برنمیام خودخوری میکنم😔

دقیقا خونه ماهم همینطوره بخدا از ظرف شستن خسته شدم

روی گاز رو دائم پاک میکنم روی یخچال که دخترم میره آب بخوره از زیر لیوان آب چکه میکنه رو درش کف آشپزخونه که لکه لکه میشه روی کابینتا که سفیدن و دائم لک میشن موکتامون رنگش ذغالیه یه آشغال میریزه سریع به چشم میاد باید زود جارو کنی

لباسای پسرم که انقدر بالا میاره بخاطر رفلاکسش و روزی حداقل ۲باز عوص میکنم و میشورم و... انقدر هست که همه رو بگم تا فردا طول میکشه...

ای وای مطمئنا شرایط شما خیلی سختتره

همین دیگه وقتایی که ظاهری فقط خونه رو مرتب میکنم همش یه چیزی مثل خوره تو مغزمه که خونه کثیفه ها فلان جا بهم ریخته ستا فلان کمد که سال تا سال درش رو باز نمیکنی نامرتبه ها یا مثلا فلان چیز رو ببین چقدر خاک گرفته دیگه تا مرز دیونگی میرم بعد پامیشم یهو میفتم به جون اون قسمت

ولی خب تصمیم گرفتم از فردا روندم رو عوص کنم اول به خودم برسم واسه خودم وقت بذارم بعد برم سراغ کارام

دست خودم نیست اصلا

نمیدونم چرااینجوری شدم

خودمم دوست ندارم این وضعیت رو

دلم میخواد همه جا مرتب و تمیز باشه بعد با خیال راحت زندگی کنم

اصلااون وقتاییکه خونه بهم میریزه انگار من از خودم غافل میشم به کل🤦‍♀️

باید سخت خودمو کنترل کنم و رو خودم کار کنم حسابی 

شوهرمم این قسمت آخر حرف شما رو دائم بهم میگه

باید عادتهای غلط رو بذارم کنار...