علت اصلیش خانوادت هستن ک سریع تو جمع نپریدن بهت ک حرف نزن دور ازجون حرف نزنی نمیگن لالی. توعقد شوهرم اینا قرار بود عروسی بگیرن یدفعه زدن زیرش با برادرش و مادرش اومدن قرار مشهد گذاشتن منم گفتم صدتا تالار گشتیم حالا نظرتون عوض شده بابام سریع گفت تو خفه شو حرف نزنی نمیگن لالی. این برادر شوهرم خیلی ادم درست حسابی و باسواد بود خیلی پیشش خورد شدم الامم بعد ده سال وقتی میبینمش خیلی حس حقارت دارم انگار بی ارزشم اصلا خونش نمیرم فکر میکنم خیلی پایین ترم یا تو جهاز برون جلو همه باز بابام گیر داد بهم کلی حرف بارم کرد پیش جاریابرا همین اصلا نمیتونم باهاشون همکلام بشم البته الان بابامو کامل بخشیدم ولی اون حسای بد همیشه باهامه
اعتماد به نفس نداری و می‌تونه منشأ خونواده ات باشه
منم همینم
عزیزم کتاب زیاد بخون ،از گوگل میتونی مکالمه های شیک رو یاد بگیری و با خودت جلوی آینه حرف بزن تا اعتماد به نفست بره بالا
واز کتاب های فن بیان هم میتونی استفاده کنی از گوگل سرچ کن برات میاد بالا
از بس هر وقت حرف زدی پدرت ناراحتت کرده میترسی از حرف زدن
اسی تمام تلاشتو بکن فسلم ببین دیالوگاشو بنویس از سلام احوال پرسی تا چیزایی که خوشت اومد
برو بیرون پارک مغازه اصلا ی چیزی قیمت کن از ادما ساعت بپرس کم کم اعتماد به نفس میگیری
جلو اینه تمرین کن
فیلم ببین
سرچ کن فن بیان کتاب
کامه های خوشگلی که میبینی میشنوی سریع یادداشت کن
کتاب بخون
رمان های کلکلی بخون یکم یاد میگیری
یه کار دیگه هم هست
برو یه مدت به یه شغلی مثل فروشندگی، یا پشتیبان تلفنی مشغول شو
اونجا مجبوری دیگه
با تعامل با بقیه کم کم یاد میگیری
بعدم بلد هستی صحبت کنی
فقط چون پدرت سرکوبت کرده اینطوری شدی
اونم با مشاور و اگه بتونی شاغل شی درست میشه
