جاریم روی میز عسلیش پارچه های قهوه ای قدیمی میندازه میز مربعه پارچه روحالت لوزی میندازه از هر طرف اویزونه😄 یاد طاقچه های قدیم میفتم... خز بازی خودمم اینکه تشکچه میندازم جلوی پشتی زمستونا
هرکس بَدِ ما به خلق گوید، ما دیده زِ او نمیخراشیم...ما خوبیِ او به خلق گوییم...(تا هر دو دروغ گفته باشیم😎)
جاریم ناخن کاشته تا جایی با هم میریم دستشو از پنجره ماشین میاره بیرون با دست حرف میزنه نشون بده تو اوج کرونا کامپوزیت کرده بود ماسک نمیرد بازم هست دیگه تا تهش برید این چیه