2777
2789
عنوان

پشیمونم...

102 بازدید | 50 پست

سلام خانوما

من تقریبا چهارپنج روز پیش باخونواده شوهرم یه بگو مگو داشتم‌‌..الان ک بهش فکرمیکنم میبینم یا این ک اونها صدرصد مقصرن ولی تند رفتم..خیلی ناراحتم..باسیاست و حرف و دعوا به حرفم گوش نمیدادن دیکه مغزم رد داده بود...

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خخخ عاشقتم ینی... ممنون ک درک میکنی..سعی کردم با سیاست انجام بدم نشد..تره هم برام خرد نمیکنن

والا الآن غصه نخور اونا الآن فکر کردی از خوابشون میزنن بیان بگن کاش اینطور عروسمونو ناراحت نمی کردیم توهم بیخیال خوب کردی  

چرا خب پشیمونی  وقای حق با تو بوده؟ البته ادمای خوب همیشه عذاب وجدان دارن عزیزم طبیعیه میگذره

بخدا در خونه م رو قفل میکنم از خونه میرم بیزون توی دوربین دیدم ک میان توی حیاط و اینا..مادرشوهرم منو توی رودربایستی میذاره وسایلمو میبره..سر میکشه توی حیاط یه بار باشوهرم تو حیاط داشتیم میحرفیدیم اومده سرک میکشه بهمون..منم عصبی شدم ب شوهرم گفتم یا جدامیشیم یا وسایلمو میبرم خونه بابام توم بیا باهام همونجا

بشین یه لیوان ابمیوه بخور وبه این فک کن چقدرحرص خوردن وجیگرت حال اومده

همه ی دهنم و لب هام پر از تبخال شده..مادرشوهرم منو خر فرض میکنه.

شوهرمو بردم دکتر میگ نوشابه سمه براش جلوی من برای شوهرم نوشابه میریزه میگم نکن بده میخنده میگه بخور بخور...

چرا همیشه حس تنفر هست بین عروس و مادرشوهر 

تقدیر به خودتون واگذار میکنم...اما یه حرفی هست...مولانا میگه که؟شما پشت سرمن حرف می‌زنید..غیبت میکنید ..ونمیتونید حرفاتون رو به خودم بگید از عاجزی مثل من می ترسید ...اما ازخدا نمی‌ترسید .هر کسی ک از خدا نمیترسه من به خدا میسپارم....
خوب کردی خانواده شوهر باید از اون بشونی سرجاشون اصلا رو بهشون نده باهاشونم گرم نگیر اول کامل بشناس ب ...

شوهرم خودش میدونه مقصرن ..ببین ماشینمو گذاشتم توی خیابون اوکدم توی خونه برگشتم میبینم مادرشوهرم داره توشو میگرده...😬

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792