من یه مدتیه اصلا اعصابم سر هیچ و پوچ نابوده هااا یعنی مامانم سر سفره میگه برو نمکدون و بیار من از درون عصبانی میشم اصلا نمیتونم به رومم بیارم اما انگار تو درونم انفجار رخ میده طوری که میخوام بخوابم تا اعصابم اروم شه درسته یه ساله هیچی مطابق میلم پیش نمیره ولی بازم مشکلات اونقدری نیس که اعصابم تا این حد داغون باشه همیشه اینطوری نیس مثلا شاید در هفته ۳ یا ۴ بار اینطور بشه ولی قبلا اینطوری نبودم چه کنم تا اروم شم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
زندگی را ... گر توانستی به کام یکنفر شیرینکنی،یاتوانستی زمین تشنهای را سرخوش از باران کنی ...گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی ...یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی ..گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی ...یا توانستی بدون حاجتی هم، ذکر آن یزدان کنی ...گر توانستی لباس بی ریای عاشقی، بر تن کنی ...میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت را بر سر هر کوی و هر برزن زنی...
اوناییکه مزاجشون سرد و خشکه معمولا سر چیزای کوچیک عصبانی میشن. با متخصص طب سنتی مشورت کن. میتونی انلاین هم باهاشون در ارتباط باشی. من خودم روزی ناشتا هفت تا دونه مویز میخورم. برای حافظه و خوش اخلاقی عالیه. دقت کن تا یه ساعت بعد خوردن مویز نباید چیزی بخوری. بعد از یه ساعت، میتونی صبونه بخوری
من داغونم تقریبا همینجوریم به خاطر اظطرابه میخوام برم حجامت کنم میگن برا اعصاب و اخلاق تند خیلی خوبه ...
حجامت عالیهه
زندگی را ... گر توانستی به کام یکنفر شیرینکنی،یاتوانستی زمین تشنهای را سرخوش از باران کنی ...گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی ...یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی ..گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی ...یا توانستی بدون حاجتی هم، ذکر آن یزدان کنی ...گر توانستی لباس بی ریای عاشقی، بر تن کنی ...میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت را بر سر هر کوی و هر برزن زنی...
بابا اخه من یهو دیوانه میشم ولی اینطور نیس دادو بیداد کنم خودم از درون میترکم
منم میریزم تو خودم بیشتر 😔
البته چن روزیه حس میکنم بهترم
زندگی را ... گر توانستی به کام یکنفر شیرینکنی،یاتوانستی زمین تشنهای را سرخوش از باران کنی ...گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی ...یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی ..گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی ...یا توانستی بدون حاجتی هم، ذکر آن یزدان کنی ...گر توانستی لباس بی ریای عاشقی، بر تن کنی ...میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت را بر سر هر کوی و هر برزن زنی...