من ی زنه بدبختم ک برادرام اجازه نمیدن پامو بذارم خونه ی پدری چون با شوهرم مشکل داشتم در شرف جدایی بودم پدرم یه خونه بهم داد و برای خرجی کرایه ی مغازه رو گفت من بگیرم برادرام با من بد شدن .من حاضرم خونه را بهشون برگردونم فقط بزارن برم پدرم مریض شده و الان هوش حواس درستی نداره. برادرام از مادر جدا هستیم.
ببخشید پراکنده نوشتم دلم داشت میترکید فقط اوموم اینجا خودم خالی کنم