باید لباس عروس رو انتخاب میکردم
۱۹
۲۵/۵
وسط این دوتا
هر دو عاشق هم بودیم ولی رابطه ای نداشتیم بین عمه ها و خواهراش رد و بدل میشد منم متوجه شدم دیگه
البته سر یه مسئله ای قرار بود با پسر خاله مامانم نامزد کنم پشیمون شدم چون پدرشوهرم زنگ زد بابام گفت علی نشسته زانو غم بغل گرفته میگه من محی رو حتی اگه به قیمت جونم باشه میخوام
دیگه پشیمون شدم چون واقعا عاشقش بودم🥺