عکس عشقمو میخاام بذارمم

قربونت  همچنین زیبا رو   

من و اون خیلی مغروریم خیلی   

مثلا من غرورم اجازه نمیده که بهش ریکویست بدم 

اونم از من مغرور تر یه بار بهم میگفت بهم ریک بده 

منم گفتم تو بده اول   

اما همش پیگیره همش میگفت پیچت اونه که فلان عکست پروفایلت بود 

اگه فالو کنیم همو یکم کارم راحت تر میشه 

بنظرم پا رو غرور بزار و فالو کن همین الان

هنوز زن نمیگیره از این بابات خیالم راحته 

چون یه بار مامانش گفت باید براش زن بگیریم شروع کرد داد و بیداد که هنوز زوده و بچم زن نمیخوام 

شاید بهش بگم اما میدونی چون فامیلیم خیلی میترسم از بعدش 

خدانکنه نازار 

من 19 سالمه 

اون 24 

میدونی خیلی جوگیره 

میترسم بگم و بگه من اصلا حسی بهت ندارم خیلی داغون میشم 

مامانم چون میدونه که یه حسایی بهش دارم اگه بفهمه من اول به اون ریک دادم خفم میکنه   

من خیلی دلم میخواد فالوش کنم اما خب یه ترسی ته دلمه 

عزیزم سنتون کمه 

من برخلاف بقیه میگم نگو 

پیشنهاد نده ولی فالو کن ول کن حرف بقیه رو

حالا فالو کردن که ایرادی نداره 

ولی بنظرم ابراز علاقه از طرف تو نباشه اول 

میدونی نگاهااش چشاش حمایتاش منو به شک انداخته که دوسم داره 

وقتی نگام میکنه تو چشاش یه چیزی هست نمیدونم واقعا چجوری بگم 

از بچگی همش دنبالم بود 

ایییییییییی جان یعنی میشه یه شب زنگ بزنه بهم   

دهنش خیلی قرصه خیلی

من با پیج فیک دنبالش کردم 

بعد اومد دایرکت گفت میدونم فیکی فقط بگو فیک کی 

منم نگفتم من دیوونه یه تیکه کلام دارم به هرکی که دوسش دارم میگم برو بابا بیشعور 

یدفعه ای گفتم بهش برو بابا بیشعور ایموجی خنده فرستاد و اسمم و گفت 

بعد خیلی حرف زدیم باهمدیگه تا 3شب حرفیدیم 

آخرش گفت خونه میدونن که حرف زدیم امشب 

گفتم نه بابا 

گفت پس منم حواسم باشه سوتی ندم 

اما فرداش اومد گفت که تو فیکی و فلانی نیستی و الکی گفتی که دخترعمومی 

حتی اون شب تهدیدم کرد گفت ببینمت کارت دارم میدونم چیکار کنم که دیگه با فیک فالوم نکنی 

گفتم هیچکاری نمیتونی بکنی من زورم زیاده 

گفت تو تهش بتونی یه ماچم کنی   

من موهام خیلی بلنده خیلی میگفت من رو موهات غیرتی ام ها دیگه بازشون نکن همه ببینن   

دیوونه ایه 

حسم اما واقعیه و زودگذر نیست چون 7/8ساله تغییری نکرده حسم 

وای خیلی میترسم میدونم دیوونه ام 

اما خب بهشم فکر میکنم دست و پام یخ میزنه