فردا تولدمه
ولی نه واسه مامانم مهمه نه بابام
چون کنکوریم پس نباید زندگی کنم
نه کادویی نه چیزی
علاوه بر اون حرفای دوستم امروز حالمو خیلی بد کرد
من یه دوست صمیمی داشتم که کلاس دهم که بودیم با یکی دیگه صمیمی شد من هیچی نگفتم نه حسودی نه چیزی
ولی خیلی دیگه منو نادیده میگرفت انگار من اصلا نیستم منم ازش دورتر شدم اذیت میشدم اخه
رفت باهاش دستبند ست هم گرفت .. درحالی که من براش واسه تولدش گرفته بودم یعنی واسه خودم و اون امسال ولی دیدم اون رفته برا خودش و دوستش گرفته :)
دو سال پیش بهش گفتم .. یعنی خودش پرسید گفت اذیت میشی؟ گفتم ناخواسته خیلی داری اذیتم میکنی گفت حق با توئه و کلی خوب حرف زد که تو دوست واقعی منی
ولی دیگه از پارسال بدتر و بدتر
نه پیش هم میشینیم نه حرف مشترکی
الان دوازدهمیم ..
دیروز من مریض بودم همه اومدن کلاس پیشم که چی شده ولی اون ندید . اخرش دید گفت خوبی ؟! ( همین ..)
دیگه خیلی ناراحت شدم .. پارسال به پیام نوشته بودم براش نفرستاده بودم ولی دیشب فرستادمش ..
گفت اره میدونم دوستی مون مث قبل نیست . ولی الان فرق چندانی میبینی؟
تو مدرسه هم حرف زد .. فهمیدم همش از دو رو بودن اون بوده که من حس میکردم دوستم هست . وگرنه از همون اول دلش با همون دوستش بوده ..
جالبه که با اینکه تو اون پیام کل لحظات بدی که برام ساخته بود رو نوشته بودم خودشم گفت اگه این پیام یه رمان بود میگفتم اه این چه ادم مزخرفی بوده که با دوستش اینکارارو کرده ولی اومد مدرسه گفت تو هم دل منو خیلی شکستی . یعنی زمان راهنمایی هر چی شده بود .. اون موقع بچه بودیم خودشم دلمو خیلی شکسته بود . ولی اواخر راهنمایی خیلی خوب بودیم به خاطر اینکه کرونا اومد و تو مجازی با اون دختره گرم گرفت دوست شدن
رفتم نمازخونه مدرسه نشستم خیلی گریه م گرفت ..