من همونی ام ک گفتم نامزدم
تازه من شنیدم از شکست عشقی
و دختری ک در حد مرگ عاشقش بوده
ولی دختر ب دلیلی مکنمیدونم ول میکنه با ی زن طلاقی میره با بچه
جوری بود ک بعد ۲ سال از اون ماجرا ایتهمچنان کور بود راست راستکی ک خبر ازدواج میشنوه
خیلی ب خانواده اش دعوا و قهر میزاره ومیره ی مدت
خلاصه عشق زیادی کور کرده ک حتی موارد دیگ ک مادرش میگفته رو نمیدیده از جمله من
تا وقتی ک اتفاقی من میبینه
پسر همسایه ما هستن خب
و دیگ این پیگیر تا میاد
من خودم چون تا حالا حتی چت کردن با کسی نبودم
خیلی ظلمه و زورم میاد اخه من
فک میکردم ک نکه هنوزم عاشقشه
من کرده وسیله انتقام
امروز خودش پرس جو کرده بود و خواهرش بالاخره گفته ک متوجه شده خانومت از اونماجرا
اومد پیش من گریه و قسم خورد ک ب خدا
گفت :(((فراموش کردم اونو
درسته همه اینا ولی دیگ اون رفته
تو رو پیدا کردم ک این مدت اینقدر محبت کردی و مهربون و خانوم بودی ک یادم رفته
الانم هر چی کردم غلط کردم
میدونم ک باید بهت میگفتم و ..اینا اگه تو دلم کنی سر این موضوع دیگ من
گفت کمن تازه زندگی میکردم باهات
تازه فهمیدم زندگی چیه
اون من مسخره کرد برا سرگرمی داشت
ولی زن زندگی من تویی
خیلی حرف زد خیلی
ب پام افتاد
آخه من گفتم ک من وقتی جایی تو قلبت ندارم میرم من کردی وسیله انتقام ((آخه خیلی عصبی ناراحت چند روز بود فشار روم بود از اینکه چرا نگفت گفت منم مث تو پاک و ساده ام دنبال یکی مث خودمیگردم و تورو پیدا کردم ((
ک ینی اینقدر فشار عصبی روم بود از حالت چهره اممشخص حال روزم فقط گریه کحتی همکلاسی ها دانسگاه متوجه شدن من چ وضع داغونی
ازش ب شدت متنفر شده بودم ب خاطر دروغ ک گفت
ک حتی شب ک پیشممیومد بدم میآمد ک بهم دستمیزد
موندم چ کار کنم واقعا
از ی طرف دوستش دارم پسر مهربون و خونگرم و صمیمی و در عین حال محجوب و سر ب زیره