ما اول عکس گرفتیم یعنی من رفتم آرایشگاه و لباس عروس پوشیدم دوروز بعدش رفتیم ماه عسل مشهد
مغرب رسیدیم اونجا و رفتیم هتل همکار شوهرم و خانمش هم اومده بودن ماه عسل البته اونا قبلش یه مجلس کوچولو گرفته بودن و کارشونو کرده بودن😁
اتاقامون تحویل گرفتیم وآماده شدیم رفتیم حرم
دیروقت برگشتیم و چون خیلی خسته بودیم شوهرم اصراری به اون کار اصلی نکرد و خوابیدیم صبح بلند شدم برا نماز رفتم دستشویی دیدم پریود شدم انگار یه سطل آب یخ ریختن روم خخخح گفتم حالا شوهرم از حرص منفجر میشه😆چون ما یکسال ونیم عقد بودیم
حالاوقت پریودمم نبود بخاطر سفر و یکم استرسی که داشتم زود پریود شدم
دیگه به شوهرم گفتم و یه ضدحال اساسی خورد
دیگه آماده شدیم که با اون عروس ودوماد یعنی همکار شوهرم و خانمش بریم بازار ما تا از در اتاقمون رفتیم بیرون بهمون تبریک گفتن حالا شوهرم حرص میخورد و منم از حرص اون چنان خندم گرفته بود که بزور خودمو کنترل میکردم
خلاصه رفتیم بازار و سر هر مغازه ای که رد میشدیم یا میرفتیم داخلش همه به شوهرم میگفتن شاداماد چون کت وشلوارش پوشیده بود منم به شوهرم میگفتم به به عجب شادامادی و کلی دستش مینداختم یادش بخیر پنج سال پیش بود