خانما بیاید بگید این اقا چجور کیسی هست

با یکی آشنا شدم، سی ساله، مغازه سیسمونی داره، اخلاقامون خیلی بهم میخوره و تایمی که باهم هستیم با اینکه کلا یه ماهه آشنا شدیم انگار یکساله آشناییم! انقد راحتیم و میخندیم و خوش میگذرونیم، ولخرج بنظر نبست که مثلا هی برات هدیه بخره و نمیدونم خرجتو بده و اینا ولی خسیس هم نبست همش داره منو میبره شام زورکی برام خوراکی میگیره ، بعد حواسش به ادم هست ینی مثلا ناهار که میخوریم مرغ تیکه تیکه میکنه میزاره تو بشقابت، دل درد بدونه داری تا خوب نشی بیخیالت نممیشه و،، بسیار بسیار با محبته قربون صدقه میره همش نفسم و جون منی و دوست دارم و..، ظاهر و تیپشم اوکیه، مسئله ای که هست، ببینید اینا خانوادتا با محبت هستن، من پدرشونو دیدم مادرشونم از دور دیدم ولی خجالت کشیدم جلو برم ولی میدونم اخلاق مادرش خوبه و خانواده ای هستن که دختر دوستن به شدت و دختری تو خونشون نیست ینی چهار تا پسرن، خلاصه،،، این اقا به شدتتتت به مادرش وابستس، ینی به شدتتتت شما فک کنید مادرش عمل کمر داشت اقا اشک میریختا، اشک میریخت، اشکککک میریخت،اگه من پیشش نبودم دیوونه میشد از غم مادرش، بخوام ریز شم خیلی طولانی میشه ولی درکل این حجم از وابستگی به مادرش مشکل سازه نه؟! هرچند مادرش با من خوب باشه… البته بگم برا من ازین محبتی که به مادرش داره کمتر نمیزاره ها،،ولی خب تو کتم نمیره این حجم از وابستگی میترسم جدی شیم و ازونا بشه که نفس میکشی باید مادرش تایید کنه،، وگرنه درکل اتفاقا دوست دارم که انقد. رابطش خوبه با خانوادش و محبت دارن بهم،،، مسئله دیگه اینکه مثلا چندروز پیش من ساعت چهار ظهر خوابم برد ساعت ۱۲ شب بیدار شدم نمیدونم چرا ولی واقعا خواب مرگ بودم!!! این اقا بهم پیام داده بود بالاخره جواب نگرفته بود و وقتی بیدار شدم باورش نمیشد من دروغ نمیگم و خواب بودم!!! یا مثلا دیشب بحثمون شد من حرفمو زدم و شب بخیر گفتم و نتمو خاموش کردم خوابیدم که بحث نکنم دیگه، صبحم باید میومدم سرکار ، صبح دیدم نوشته اره دنبال بهونه بودی نت خاموش کنی بری دنبال کارات، خوشت باشه!!! یخورده حس کردم شکاکه؟ شایدم میخواد محبت ازم بخره اینجوری هوچی بازی میکنه که هی بهش توضیح بدم کجا بودم و حس مهم بودن بهش بدم نمیدونم، بنظرتون نرماله ؟!