بعداز ۶ سال هنوز طعم واقعی خوشبختی و عشق رو نچشیدم😭

انقد زیاد و غم انگیزه که قابل گفتن نیست،بعضی وقتا میگم خودکشی کنم باز میشینم فک میکنم دلم نمیاد😭😭😭😭

مشاوره رفتیم عزیزم کاری از پیش نرفت،شوهرم خودشه میزنه به نفهمی که منو حرص بده اصلا متوجه نیس من چقد غمگینم مامانش مشکل کمبود عقل داره و زمین و زمان این مسئله رو میدونن ،چن باره انگ روانی بودن به من میزنه میگه قبلا تیمارستان بستری بودی😭😭😭😭

چاره ای ندارم عزیزم نمیتونم دردامو به کسی بگم از دور انقد زندگیم خوب به نظر میرسه که اطرافیان حسادت میکنن خانوادم حمایتم نمیکنن،یعنی اخلاقشون طوریه که من برای فرار از دست اونا ازدواج کردم اگه بخوام برگردم وضعیتم بدتر ازقبل میشه،دوتا بچه کوچیک دارم،هیچ راهی جز موندن ندارم،شوهرم مرد خوبیه کاریه اگه مادر دیوانه اش دست از سرمون برداره مشکلی نداریم ولی بخاطر اون دیوانه کاری کرده که من افسردگی گرفتم،طوریه که خود همسرم میگه با مادر دیوونه ی من دهن به دهن نذار

مهربه😏الان دیگه هزارتا راه هست برای فرار از مهریه اینم هیچی به نامش نیس

مرسی عزیزم دردام انقد زیادن که حتی مشاوره هم نتونست کاری بکنه شوهرم اخلاقش یجوریه که خیلی آدم خوبیه از هیچی کم نمیذاره ولی مثلا هرسالی دوبار تو عصبانیش کاری به سرم میاره که به خودکشی فکر میکنم تو عصبانیت طوری حرصمو درمیاره طوری عصبیم میکنه که دیگه بعداز اینکه جو آروم میشه اصلا نمیتونم حتی به رابطه جنسی فک کنم،نمیتونم ارضا شم طوری با روح و روان من بازی میکنه،خلاصه تو یه باتلاقی گیرکردم که هیچ وقت نمیتونم ازش نجات پیدا کنم😭😭😭😭