امروز ظهر در خونه دوستم منتظر بودم تا دوستم بیاد پایین
دو کوچه اونور تر یه دبستان پسرانه اس
دو تا پسر به نظرم کلاس سوم یا چهارم میخوردن از کنارم رد شدن یکیشون گفت جوووووون چطوری شنل قرمزی
«مانتوم قرمز بود» یعنی دهنم وا موند
از کنارم رد شد صدا پسره کناریش میومد میگفت دوس داری به خواهر توهم بگن جووون
باز اون یکی گفت مگه دختره خواهر تو بود ؟
پسره گفت خواهر منکه نیست ولی خواهر یه پسر دیگه که هست.
همچنان دهن باز به رفتنشون نگاه میکردم ،مادر دوستم اومد بیرون که چرا دمه در ایستادی بیا تو هوا گرمه و فلان
دیگه با اصرار مادرش رفتم خونشون حدودا بیست دقیقه نیم ساعت بعد با دوستم از خونشون اومدید بیرون
همون پسره که تیکه انداخته بود اومد گفت ببخشید
بعد بدو بدو رفت
تو خلقت این ده نودیا من موندم واقعااا