اصلا انگارنه انگارکه من مهمون عروسی اوناهستم....دخترخاله شوهرم عروس هست.یه جورایی ایناهم میزبانن ولی ...
اخه چی بگن بهت وقتی باهاشون شش ماه قهری ،خودتو بزار جای اونا ،اونام لابد با خودشون میگن بعد شش ماه زنگ بزنیم که چی بگیم ارایشگاه برو و …،تازه تو خودت میگی ببین چون فامیل خودشونه واسم ارایشگاه گرفتن
حال من حال اسیریست که هنگام فرار..... یادش آمد که کسی منتظرش نیست، نرفت.......
اگه هیچکدوم مقصر نیستید فقط خوشتون نمیاد ازهم حتما سلام و علیک بکن .اگه جوابتو دادن که خوبه اگه هم ندادن چیزی از شما کم نمیشه و پیش همسر و بقیه عزیز میشین که شما به عنوان کوچکتر رفتید جلو و سلام دادید .شاید خاله همسرتون باعث آشتی شد .
ببین قبول داری یکم دنبال بهونه ای ؟با خودت چند چندی ؟تو اگه زرنگ باشی تو شهر خودت ارایشگاه میری رسیدی ام تحویل میگیری همشونو تا همه بفهمن اگه مشکلی ام بوده از اونا بوده نه تو ….تازه جوری رفتار کن که انگار نه انگار اتفاقی افتاده
حال من حال اسیریست که هنگام فرار..... یادش آمد که کسی منتظرش نیست، نرفت.......
ببین قبول داری یکم دنبال بهونه ای ؟با خودت چند چندی ؟تو اگه زرنگ باشی تو شهر خودت ارایشگاه میری رسید ...
عزیزم ...پیامهامو خوب بخون.من درشهرخودم ارایشگاه میرم...ولی دارم میگم ازاونها انتظارداشتم زنگ بزنن و بپرسن که ایا دوسداری برات وقت ارایشگاه بگیریم یانه.چون شهرم دوره....ولی این کاررو نکردن و درواقع ادم حسابم نکردن و پیش قدم نشدن برای رابطه