2777
2789

لمینت میکنم 

خانومی مستقل که از ۱۶ سالگی یادگرفتم مسئولیت زندگیم رو خودم به عهده بگیرم .مهم نیست بابات رییس کجاست و همسرت وزیر کجاست ، تو موظفی مستقل باشی زندگی شاید سخت باشه اما من سخت نمیگیرم چون من قوی تر از اونی ام که مشکلات بخان واسم چشم و ابرو بیان😌گذشته سخت من یعنی اونموقع که هم سنهام دور مهمونی و علافی بودن من کار کردم 😎 با توام دختر ... پاشو برا زندگیت هدف تعیین کن ، برنامه ریزی کن ، کار کن ، تلاش کن شاید یجاهاییش شکست بخوری اما ناامید نشو فقط استراحت کن و دوباره پاشووووو

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بله

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤عاشق شادمهرم، ب امید روزی ک برم کنسرتش 🥰

من دیروز ریمو کردم 

۱ ماه دیگه دوباره میرم برا کاشت

من خدا را در قمقمه آب یافته‌ام ‏در عطر یک گل ‏در خلوص برخی کتاب‌ها و حتی نزد بی‌دینان  اما تقریباً هیچگاه وی را نزد آنانی که کارشان مدام سخن گفتن از اوست نیافته‌ام.
چرا ریمو کردی

وقتش رسیده بود دیگه 

ناخنام بزرگ شده بودن 

بعد میخوام تا یه ماه دیگه انجام ندم تا ناخنام یکم استراحت کنن

من خدا را در قمقمه آب یافته‌ام ‏در عطر یک گل ‏در خلوص برخی کتاب‌ها و حتی نزد بی‌دینان  اما تقریباً هیچگاه وی را نزد آنانی که کارشان مدام سخن گفتن از اوست نیافته‌ام.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز