2777
2789

از  داداشم متنفرم دوست داره بابام بمیره تا این اموالشو صاحب شه

برای کار هم تلاش نمیکنه خیلی تنبله

اصلا نمیشه از خونه جداش کرد بیرونش کرد

هر روز میگه میخوام رو مخ شما ها باشم

همه مونو دیوونه کرده ارامشو از ما گرفته خانوادمون از هم پاشیده شده خدایا ای کاش این داداشو نداشتم میدونم بعد از حرفم پشیمون میشم ولی به خدا نمی دونم کدوم راه درسته کدوم غلط

آخر این مامان و بابامو سکته میده  من میمونم تنها

 با یه عمر بدبختی

خوش به حال کسانی که داداش خوب دارن


اگه بخوام حساب کنم زندگیم تا به الان چطور گذشته، باید بگم نصفشو خوابیدم و نصفشو درس خوندم و امتحان دادم.مختصر و مفید.😂😔

انگار خودم این تاپیک رو نوشتم

فقط خداروشکر میکنم ازدواج کردم و از اون دیوونه خونه اومدم بیرون

برادر من هم همنینحوری دیوونه است و هدفش همینه

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

عموم فوت شده بود ماشینش رو پسرش سریع برد چنتا از پسرای فامیل شنیدم گفتن چه شانسی آورد پدرش مرد

دنبال عیب و ایرادی ؟؟؟ به جای اینکه یه ذره بین دستت بگیری یه آینه دستت بگیر... 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

انگار خودم این تاپیک رو نوشتم فقط خداروشکر میکنم ازدواج کردم و از اون دیوونه خونه اومدم بیرون براد ...

😭😭😭😭خداراشکر که نجات پیدا کردی امیدوارم منم مستقل شم و راحت شم نه تا آخر عمر کنار این بشینم چون میگه نمیخوام ازدواج کنم

اگه بخوام حساب کنم زندگیم تا به الان چطور گذشته، باید بگم نصفشو خوابیدم و نصفشو درس خوندم و امتحان دادم.مختصر و مفید.😂😔

عموم فوت شده بود ماشینش رو پسرش سریع برد چنتا از پسرای فامیل شنیدم گفتن چه شانسی آورد پدرش مرد

😔😔😔

اگه بخوام حساب کنم زندگیم تا به الان چطور گذشته، باید بگم نصفشو خوابیدم و نصفشو درس خوندم و امتحان دادم.مختصر و مفید.😂😔

😭😭😭😭خداراشکر که نجات پیدا کردی امیدوارم منم مستقل شم و راحت شم نه تا آخر عمر کنار این بشینم چون ...

برادرم مشکل روانی داره

حاضر نیست خودش رو درمان کنه

الان ۳۰ سالش شده و ازدواج نکرده

پدر و ماددرم هم دارن از دستش دق میکنن

چند سالته؟

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
برادرم مشکل روانی داره حاضر نیست خودش رو درمان کنه الان ۳۰ سالش شده و ازدواج نکرده پدر و ماددرم ه ...

برادر منم همینطور من ۱۷ سال اون ۲۶

اگه بخوام حساب کنم زندگیم تا به الان چطور گذشته، باید بگم نصفشو خوابیدم و نصفشو درس خوندم و امتحان دادم.مختصر و مفید.😂😔

برادرم مشکل روانی داره حاضر نیست خودش رو درمان کنه الان ۳۰ سالش شده و ازدواج نکرده پدر و ماددرم ه ...

چقد ما شبیهیم حتی سن برادرامون با این تفاوت ک برادر من مدام دنبال این دختر اون دختره دم به دیقه تو خیابون تهدیدش میکنن و آبروریزیش برا ماست ...بارها از خدا کمک خواستم که حذفش کنه نه آبرو داریم نه آسایش ولی قربون حکمت خدا خبری نیست جز عذاب 

نینی سایت به گردنم حق مادر پدری داره✌ دوسش میدارم😍
برادر منم همینطور من ۱۷ سال اون ۲۶

درست رو بخون حتما مستقل بشی و بری سرکار

من قبل ازدواج شاغل بودم تا ظهر سرکار بودم بعدش هم میرفتم بیرون تا شب نمیومدم خونه که ریختش رو نبینم

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
چقد ما شبیهیم حتی سن برادرامون با این تفاوت ک برادر من مدام دنبال این دختر اون دختره دم به دیقه تو خ ...

برادر من هم یه مدت افتاده بود دنبال دختر بازی

کلی پول پاشون ریخت

الان رفته تو فاز افسردگی و خونه نشینی

همش تو خونه است مثل جنازه

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

داداش؟اصلا مفهومی برام نداره دوتاش رو دارم ولی نداشتنشون بهتر و با ارزش تره... برادری ک همیشه تحقیرم کنه و پشتت رو خالی کنه و کتک بزنه و فحاشی کنه رو میخوام چیکار

لنا؟مامانی؟مامانی من خیلی دلم میخواست تو کنارم باشی خیلی دلم میخواست که شبا با صدای نفسات بخوابم عصرا که بابا مهدی نیست من سرم گرم بازی کردن با تو باشه...مامانی ببخش که ندارمت😭مامانی ببخش ک نشد تو دخترم باشی😔مامانی بیا منو ببر پیش خودت😔از طرف من به خدا و مامان مونا خیلی حالش بده خیلی اینجا تنهاست... مامانی؟کاش از دستت نمیدادم... 
برادر من هم یه مدت افتاده بود دنبال دختر بازی کلی پول پاشون ریخت الان رفته تو فاز افسردگی و خونه ن ...

به درک...من خیلی وقتا دلم برا برادرم میسوزه ولی یهو میبینی تو خیابون یکی از اقوام روشو میگیره و باهات احوالپرسی نمیکنه بعد میفهمم این لندهور باهاشون معرکه داشته به ما هم نگفته یا واسه زناشون پیامک فرستاده و هزار ننگ دیگه ..آرزوی نابودیشو دارم.

بابام خونمونو تو شیشه کرد منو مامانمو حیون حساب میکرد حق نداشتیم از خودمون دفاع کنیم و همش بهمون تهمت میزد اخر سر خدا دعاهای مامانمو شنید و گریه های منم دید یه روز رفتیم خونه دیدیم خودشو کشته نمیدونستیم خوشحال باشیم یا ناراحت هرچند بعد از مرگشم طعنه و زخم زبون خانواده شوهر موند واسم...

نینی سایت به گردنم حق مادر پدری داره✌ دوسش میدارم😍
به درک...من خیلی وقتا دلم برا برادرم میسوزه ولی یهو میبینی تو خیابون یکی از اقوام روشو میگیره و باها ...

منم گاهی دلم براش میسوزه

بعضی مشکلات هیچ جوره حل نمیشن😔همیشه غمشون رو دل آدم می مونه

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792