بعضی شبا عجیب دلتنگت میشم نمیدونم واقعا نمیدونم به هر دری زدم که قسمتم بشی اما نمیشه من از خدا فقط یه چیز میخوام اونم لحظه ای که خودمو توی لباس عروس دیدم حداقل با اونی که دوسش دارم باشم میدونی از اون دردناک تر چیه؟؟؟تو حتی نمیدونی من حاضرم برات تک تک استخون هامم بدم یادت باشه هیچکس اندازه من نمیتونه دوستت داشته باشه این چند بیت شعر تقدیم به خودت عزیزترینمA❤️میخوام بدونی که دلم داره برات پر میزنه🕊مثل یه داروغه شبا به هر دری سر میزنه 🥺وقتی میای با اون چشات دنیامو پر نور می کنی💫غصه ی تنها موندن و از دل من دور می کنی 🥹عمری اگه نگات کنم از دیدنت سیر نمیشم😍بدون که عشق تو زده خیمه به صحرای دلم 🫀اگر که باور نداری گوش کن به حرفای دلم...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
پختم آماده هست فقط تو شیره خاک هست آبش قشنگ صاف نشده بود
کاریش نمیشه کرد
بعضی شبا عجیب دلتنگت میشم نمیدونم واقعا نمیدونم به هر دری زدم که قسمتم بشی اما نمیشه من از خدا فقط یه چیز میخوام اونم لحظه ای که خودمو توی لباس عروس دیدم حداقل با اونی که دوسش دارم باشم میدونی از اون دردناک تر چیه؟؟؟تو حتی نمیدونی من حاضرم برات تک تک استخون هامم بدم یادت باشه هیچکس اندازه من نمیتونه دوستت داشته باشه این چند بیت شعر تقدیم به خودت عزیزترینمA❤️میخوام بدونی که دلم داره برات پر میزنه🕊مثل یه داروغه شبا به هر دری سر میزنه 🥺وقتی میای با اون چشات دنیامو پر نور می کنی💫غصه ی تنها موندن و از دل من دور می کنی 🥹عمری اگه نگات کنم از دیدنت سیر نمیشم😍بدون که عشق تو زده خیمه به صحرای دلم 🫀اگر که باور نداری گوش کن به حرفای دلم...
غرورت تمامِ توست.هرگز آن را به هیچ و پوش نفروش.از آمیختن تفاهم و نیاز و هوس و وابستگی،چیزی خلق می شود که ما نامش را گذاشته ایم عشق. در زندگی ات آن را بار ها و بار ها تجربه خواهی کرد،و هر بار خواهی پنداشت که این بار تفاوت دارد،که هر بار اشتباهی بوده است،که این بار آخرین بار است...نمی گویم چیز بدی است،لازم است؛امّا غرورت را تنها برای یک بار و تنها برای یک نفر،فدایش کن... از کفرِ من تا دینِ تو راهی به جز تردید نیست...دل خوش به فانوسم نکن این جا مگر خورشید نیست؟...با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوارِ من...چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من. یادمه قبل آشنایی با تو همیشه از اسمت بدم میومد....آدمی زاده دیگه با بعضی چیزا اُنس نمی گیره...روزی که دیدمت و اسمت رو پرسیدم با خودم گفتم شانس رو ببین یکی پیدا شد که دقیقا همون اسم رو داره...اما سرنوشت و تقدیر همیشه زورش بیشتر از خواسته ی دل ما آدماست...الان هر جا اون اسم رو می شنوم دیگه بدم نمیاد فقط و فقط یاد تو میفتم...یاد خودِ خودِ تو.😔😔