شرایط سختی
هرچقدر هم خودت با خانواده ات فرق داسته باشی
رفت آمد کم در حد اجبار
ولی درد و استرس همیشه داری
خودت رو از لحاظ اخلاقی و تحصیلات و فرهنگ و روابط اجتماعی ببر بالا خانوادت دیگه به چشم نمیان
وااای تو منی یا من تو😭 دقیقا تو خانواده ی من تمام نفرت بخاطر مامانمه همش دعوا میندازه همش فحش میده تهمت میزنه کتک میزنه در عوض مادرشوهر یه خانمه همه چی تمومه از نظر اخلاق رفتار همه چی آدم درونش پر میشه از حسرت
شايد خودت اينطور فكر ميكني شايد اعتماد بنفس نداري آخه منم مثل شما بودم همش فكر ميكردم ماپايين تريم و همش مانع روبرو شدن خانواده ها ميشدم و همه كنايه هارو به جون ميخريدم اما نميذاشتم همو ببينن ولي الان كه از زندگيمون گذشته فهميدم اين تصور من بوده و خانواده همسرم فقط زرنگتر هستن اعتماد بنفسشون رو حفظ ميكنن و بهم هم اعتماد بنفس ميدن و اينكه با هم خيلي راجع به همه چيز مشورت ميكنن و به هم راهكار ميدن تا درست ترين كار رو انجام بدن اما خانواده من بنده خدا مامان بابام چون مريضن ما بچه ها همش درگير اوناييم و وقت دادن اعتماد بنفس بهم رو نداريم
ان شالله خدا برامون خوب بخواد برا شما هم همينطور
ببين مادرشوهر منم مريض اعصاب و روانه و اخلاقش بده و با همه دعوا ميكنه اما من چرا خانواده خودمو از اونا كمتر ميديدم؟؟؟پس ببين بستگي به ديد خود آدم و اعتماد بنفسش داره
