یه دوست صمیمی دارم چندسال ازش خبری نداشتم روز عاشورا دیدمش و شمارشو گرفتم
چند بار زنگ زدم جواب نداد پیام گذاشتم دیدم بازم ازش خبری نیست ادرسشم نداشتم خونه مادرشو بلد بودم فقط
یه روز قبل از اربعین رفتم خونه مادرم اتفاقی دیدمش تو خیابون
وای به روز کسی نیاد رفتم خونه مامانش صورت و بدنش کبود بود اصلا یه وضعی
برام تعریف کرد 5 ساله ازدواج کرده بچه دار نمیشده کلی دکتر رفته بوده و ناامید بود
روز عاشورا میگفت از ته دلم دعا کردم از امام حسین بچه خواستم
دقیقا 3 روز بعدش پریود نمیشه بی بی چک میزنه مثبت میشه میره ازمایش میده باردار بوده
به هیچکی نمیگه حتی شوهرش
میگفت میخواستم مهمونی بگیرم همرو غافلگیر کنم
شبش رفته بودن بیرون شوهرش جلوی داروخانه وایمیسته شوهرش کارگر ساختمانه چند روز قبلش گوشیش از بالای ساختمان میوفته و میشکنه میگفت شوهرم چند روز بعدش با یه ایفون اومده خونه تعجب کردم گفتم از کجا اوردی گفت صابکارم داد قراره از حقوقم کم کنه کم کم میگفت شک نکردم
جلوی داروخانه دعوا شد میگفت شوهرمم گوشیشو ول کرد و رفت گفت گوشی رو برداشتم نگاه کردم دیدم و داغون شدم چتاش با یه زن خراب متاهل بادو تا بچه سریع از چتاش عکس گرفتم شماره زنه ادرسش همه چیش بود قرار گذاشته برای هفته دیگه بره خونشون
میگفت خونسردی حفظ کردم فهمیدم گوشی رو زنه بهش داده
از ماشین اومدم پایین یواش گوشی انداختم تو جوب و رفتم یکم جلوتر